اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

معص

نویسه گردانی: MʽṢ
معص . [ م َ ع َ ] (ع مص ) برگشتن و پیچیده شدن بنداندام و دست یا پای چون به درد آید. || جهجهان رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خرامیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || برگردیدن انگشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
ماس . [ ماس س ] (ع ص ) (از «م س س ») مس کننده . (از اقرب الموارد). و رجوع به مَس ّ شود.
مخفف نام مهدی اخوان ثالث
مخفف نام مهدی اخوان ثالث
مأص . [ م َ ءَ / م َءْص ْ ] (ع اِ) شتران سپید نیکو و برگزیده . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مأس . [ م َءْس ْ ](ع مص ) خشم گرفتن . || بدی و تباهی افکندن و فتنه انگیختن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموار...
مأس . [ م َ ءَ ] (ع مص ) فراخ شدن زخم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مأس . [ م َءْس ْ ] (ع ص ) آنکه به اندرز کسی توجه نکند و سخن او را نپذیرد. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماسی شود.
ماس ماسَک. وسیله ای بی اهمیت، ابزاری بی ارزش و ناکارآمد. (منبع: فرهنگ فارسی معین) در صحبت های روزمرّه و یا نوشته های غیر رسمی، تقریباً برای نام بردن ه...
ماس حضرتی . [ ح َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چناران است که در بخش حومه ٔ وارداک شهرستان مشهد واقع است و 131 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.