اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

مکث

نویسه گردانی: MKṮ
مکث . [ م َ ] (ع اِمص ) درنگ و انتظار. (ناظم الاطباء). ایست . تربص . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
وز غلو خلق و مکث و طمطراق
تافت بر آن مار خورشید عراق .

مولوی .


مکث زر پیش تو چون مکث جنب در مسجد
هست در مذهب مفتی سخای تو حرام .

وحشی .


- طول المکث ؛ درنگ طولانی . بسیار ماندن : طول المکث دختران در خانه ٔ پدران بدان آب زلال مشبه است که در آبگیر زیاده از عادت بماند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 68). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
- مکث کردن ؛ درنگ کردن و انتظار کشیدن . (ناظم الاطباء) : یعقوب چون به کنعان رسید دوسه روزی مکث کرد. (قصص الانبیاء ص 86).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
مکث . [ م َ / م ِ / م ُ /م َ ک َ ] (ع مص ) درنگ کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (ترجمان القرآن ). درنگ کرن و انتظار نمودن . مکیثی [ م ِ ک ک...
مکث . [ م ِ / م ُ / م َ ] ۞ (ع اِمص ) درنگ . (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). درنگ با انتظار. (از اقرب الموارد).- علی مکث ؛ بادرنگ و ...
مکس . [ م َ ](ع اِ) باج و عشر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). باج و خراجی که راه داران می گیرند. ج ، مکوس . (ناظم الاطباء). باج . (از اقرب الموار...
مکس . [ م َ ک ِ ] (اِ) به معنی باج و دستوری و راهداری و امثال آن باشد و آن را مکیس هم می گویند. (برهان ). رسوم و دستوری و باج و راهداری ...
مکس . [ م ُ ](اِخ ) موضعی است در ارمنستان از ناحیت بسفرجان به نزدیک قالیقلا. (ازمعجم البلدان ). قصبه ای است در ولایت وان ، ناحیتی است کوه...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.