 
        
            ملع
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLʽ
    
							
    
								
        ملع. [ م ُ ل ُ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ ملیع. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد). رجوع  به  ملیع شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملأ.[ م َ ل َءْ ] (ع  اِ) جماعتی  از اشراف  مردمان . (دهار). گروه  بزرگان . (ترجمان القرآن ). گروه  اشراف . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م ُل ْ لا ] (از ع ، ص ) بسیار پر یعنی  پر بسیار از علم . مأخوذ از ملؤ، که  به  معنی  پری  است  چنانکه  کُبّار به  معنی  بسیار بزرگ . فارسیان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م ِ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ. (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (ازاقرب  الموارد). رجوع  به  ملی ٔ شود.  ||  ج ِ مَلاَّن  و مَلاَّنة و ملأی  [ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م ُ ] (ع  اِ) زکام . (منتهی  الارب ). زکام  و گرانی  که  از امتلا عارض  گردد. (ناظم  الاطباء). زکامی  که  از امتلا عارض  گردد. (از اقرب الموار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاء. [ م َ ] (ع  مص ) پر شدن . (ناظم  الاطباء).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملاَّء. [ م ُ ل َ ]  ۞  (ع  ص ، اِ) ج ِ مَلی ٔ . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد). رجوع  به  ملی ٔ شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نیم ملا. [م ُل ْ لا ] (ص  مرکب ) که  در علم  به  کمال  نرسیده  است .-  امثال  :نیم طبیب  بلای  جان  ، نیم ملا بلای  ایمان . (یادداشت  مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        نام تپه ای است بلند بین روستای خیرک از توابع دشتستان و روستای سرمشهد از توابع شهرستان کازرون که اگر کسی بر فراز آن بایستد می تواند هر دو روستا را مشاه...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این دو واژه ی عربی، اینهاست: آشکارا، برابر مردم (دری) هنجشمان hanjaŝmān (پارتی) اشکره aŝkare (اوستایی)***فانکو آدینات 09163657861