 
        
            ملک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK 
    
							
    
								
        ملک . [ م َ ] (ع  مص ) بازداشتن  ولی  زن  را از نکاح . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).  ||  خمیر سخت  و نیکو کردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد). نیک  سرشتن  آرد. (المصادر زوزنی ): ملک  العجین  ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت  خمیر گردید. (ناظم  الاطباء).  ||  توانا گردیدن  و قادر شدن  بچه  آهو بر پیروی  مادر. (از منتهی  الارب ) (ازاقرب  الموارد): ملک  ولد الظبی  امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی  مادر خود. (ناظم  الاطباء).  ||  ملک  علی  الناس  امرهم ؛ پادشاه  مردم  شد و متولی  امور ایشان  گشت . (ناظم  الاطباء). ملک  علی  فلان  امره ؛ مستولی  بر امر فلان  گردید. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۱.۵۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملک زادگی . [ م َ ل ِ دَ / دِ ] (حامص  مرکب ) حالت  و چگونگی  ملک زاده . شاهزادگی . (از یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک دیدار. [ م َ ل َ ] (ص  مرکب ) فرشته رو. فرشته سیما. آنکه  چهره ای  چون  فرشته  دارد. زیباروی  : فلک قدر ملک دیدار گردون فر دریادل جهان آرای  ملک ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک حسینی . [ م َ ل ِ ح ُ س ِ ] (ص  نسبی ، اِ مرکب ) یکی  از گوشه های  دستگاه  نواست . (فرهنگ  فارسی  معین ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک حسینی . [ م َ ل ِ ح ُ س ِ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  حاجی آباد ایزدخواست  که  در بخش  داراب  شهرستان  فسا واقع است  و 198 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک حیدری . [ م َ ل ِ ح َ دَ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  شهرکی  است  که  در بخش  شیب آب  شهرستان  زابل  واقع است  و 1146 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغراف...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک خطابی . [ م َ ل ِ خ َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  خالصه  است  که  در بخش  مرکزی  شهرستان  کرمانشاهان  واقع است  و 172 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک  جهان . [ م ُ ج َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  شاندرمن  است  که  در بخش  ماسال  شاندرمن  شهرستان  طوالش  واقع است  و 217 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک الهند. [ م َ ل ِ کُل ْ هَِ ] (ع  اِ مرکب ) پادشاه  هندوستان . (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا) : چون  ملک الهند است  آن  دیدگانش گردش  بر، خادم هندو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک انگیز. [ م ُ اَ ] (نف  مرکب ) ملک آور. پیروزی رسان . ملک رسان  : به  پیروزی ّ و بهروزی  همی  زی  با دل افروزی به  دولتهای  ملک انگیز و بخت آویز اخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک پروری .[ م ُ پ َ وَ ] (حامص  مرکب ) حالت  و چگونگی  ملک پرور. مملکتداری . کشورداری  توأم  با حسن  تدبیر : از رحم  عروس  بخت  این  حرم  حلال  رانو...