 
        
            ملک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK 
    
							
    
								
        ملک . [ م َ ] (ع  مص ) بازداشتن  ولی  زن  را از نکاح . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).  ||  خمیر سخت  و نیکو کردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد). نیک  سرشتن  آرد. (المصادر زوزنی ): ملک  العجین  ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت  خمیر گردید. (ناظم  الاطباء).  ||  توانا گردیدن  و قادر شدن  بچه  آهو بر پیروی  مادر. (از منتهی  الارب ) (ازاقرب  الموارد): ملک  ولد الظبی  امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی  مادر خود. (ناظم  الاطباء).  ||  ملک  علی  الناس  امرهم ؛ پادشاه  مردم  شد و متولی  امور ایشان  گشت . (ناظم  الاطباء). ملک  علی  فلان  امره ؛ مستولی  بر امر فلان  گردید. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملک المعظم . [ م َ ل ِ کُل ْ م ُع َظْ ظَ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع  به  تورانشاه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک المعظم . [ م َ ل ِ کُل ْ م ُ ع َظْ ظَ ] (اِخ ) (الَ ...) شرف الدین  عیسی بن  محمدالعادل بن  ایوب  (576 - 624 هَ . ق .). از ملوک  ایوبی  شام  است ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک الملوک . [ م َ ل ِ کُل ْ م ُ ](ع  اِ مرکب ) شاهنشاه . شاهانشاه . شاه  شاهان . پادشاه  پادشاهان . (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا) : امر ملک الملوک  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک القاهر. [ م َ ل ِکُل ْ هَِ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع  به  عزالدین  مسعود ثانی  در همین  لغت نامه  و نیز رجوع به  ابن الاثیر ذیل  حوادث  615 هَ . ق ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک الکامل . [ م َ ل ِ کُل ْ م ِ ] (اِخ ) (الَ ...) محمدبن  محمدالعادل بن  ایوب  ابوالمعالی ، ناصرالدین  (576 - 635 هَ . ق .). از سلاطین  ایوبی  است ....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک الکلام . [ م َ ل ِ کُل ْ ک َ ] (اِخ ) لقب  شخصی  که  ملک  قمی  نام  داشت  از مصاحبان  ابراهیم  عادل شاه  ممدوح  ظهوری . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک المظفر. [ م َ ل ِ کُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) (الَ ...) رجوع  به  مظفر ایوبی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک المظفر. [ م َ ل ِ کُل ْ م ُ ظَف ْ ف َ ] (اِخ ) (الَ ...) محمودبن  محمدبن  المنصوربن  عمرالمظفر، تقی الدین  (599 - 642 هَ . ق .). از ملوک  ایوبی  ح...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چاردار ملک . [ رِ م ُ ] (اِخ ) چهار شهر خراسان  که  مورد هجوم  غزان  قرارگرفت  و ویران شد و عبارت  بودند از مرو و بلخ  و هرات  و نیشابور.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        قراجه  ملک . [ ق َ ج ِ م ُ ] (اِخ ) دهی  جزء دهستان  اوزومدل  بخش  ورزقان  شهرستان  اهر. واقع در 9هزارگزی  شمال  ورزقان  و 8هزارگزی  راه  ارابه رو تبر...