ملک
نویسه گردانی:
MLK
ملک . [ م َ ] (ع مص ) بازداشتن ولی زن را از نکاح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خمیر سخت و نیکو کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نیک سرشتن آرد. (المصادر زوزنی ): ملک العجین ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت خمیر گردید. (ناظم الاطباء). || توانا گردیدن و قادر شدن بچه آهو بر پیروی مادر. (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد): ملک ولد الظبی امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی مادر خود. (ناظم الاطباء). || ملک علی الناس امرهم ؛ پادشاه مردم شد و متولی امور ایشان گشت . (ناظم الاطباء). ملک علی فلان امره ؛ مستولی بر امر فلان گردید. (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
ملک خو. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) ملک خوی . ملک خصال . فرشته خوی . فرشته نهاد. آنکه خصلت و خوی وی چون فرشتگان باشد. نیکخو : آن ملک رسم و ملک طبع و...
ملک سر. [ م ُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گسکرات است که در بخش صومعه سرای شهرستان فومن واقع است و 379 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ای...
ملک فر. [ م َ ل ِ ف َرر ] (ص مرکب ) که دارای فر و شکوه پادشاهی است : هم ملک فر و هم ملک زاده داد مردی و مردمی داده .نظامی .
گز ملک . [ گ َ زِ م ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گز شایگان است و آن مقدار یک ارش و نیم است به چیزکی کم . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به گز ش...
گل ملک . [ گ ُ م َ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم ، واقع در 67000گزی جنوب خاوری راین و 2000گزی راه شوسه ٔ ...
قره ملک . [ ق َ رَ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آجرلو از بخش مرکزی شهرستان مراغه واقع در 66500 گزی جنوب خاوری مراغه و 23 هزارگزی شمال خا...
قره ملک . [ ق َ رَ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 26 هزارگزی شمال الیگودرز و 14 هزارگزی خاور شوسه ٔ ...
عزت ملک . [ ع ِزْ زَ م َل ِ ] (اِخ ) وی همسر امیر شیخ حسن چوپانی (کوچک ) و اصلاً رومی بود. او را با امیر یعقوب شاه روابط عاشقانه بود، و به سال ...
علی ملک . [ ع َ م َ ل ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز، شهرستان ارومیه . ناحیه ای است جلگه و دارای آب و هوای معتدل مالاریائی ...
ملک آرا. [ م ُ ] (نف مرکب ) ملک آرای : ماه ملک آرا غیاث الدین محمد آنکه هست بر مراد خاطر او چرخ و انجم را مدار. وحشی .رجوع به ملک آرای شود.