 
        
            ملک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK 
    
							
    
								
        ملک . [ م َ ] (ع  مص ) بازداشتن  ولی  زن  را از نکاح . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).  ||  خمیر سخت  و نیکو کردن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از اقرب  الموارد). نیک  سرشتن  آرد. (المصادر زوزنی ): ملک  العجین  ملکاً؛ نیکو خمیر شد و سخت  خمیر گردید. (ناظم  الاطباء).  ||  توانا گردیدن  و قادر شدن  بچه  آهو بر پیروی  مادر. (از منتهی  الارب ) (ازاقرب  الموارد): ملک  ولد الظبی  امه ؛ توانا گردید بچه آهو و قادر شد بر پیروی  مادر خود. (ناظم  الاطباء).  ||  ملک  علی  الناس  امرهم ؛ پادشاه  مردم  شد و متولی  امور ایشان  گشت . (ناظم  الاطباء). ملک  علی  فلان  امره ؛ مستولی  بر امر فلان  گردید. (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ ] (ع  اِ) پادشاهی . (ترجمان القرآن ) (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم  الاطباء) :  الملک  یبقی  مع الکفر و لایبقی  مع الظلم . (حدیث ).که  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ / م ُ ل ُ ] (ع  اِ) ج ِ مِلاک . (منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). و رجوع  به  ملاک  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُل ْ ل َ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ مالک .(منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). و رجوع  به  مالک  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م َ ل ِ ] (اِخ ) نامی  از نامهای  صفات  الهی . خدای  تعالی . خدای  متعال . ملک العرش . (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا) : وز تو بپذیراد ملک  هرچ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت  و هفتمین  از قرآن ، مکیه  و آن  سی  آیت  است ، پس  از تحریم  و پیش  از قلم . (یادداشت  به  خط مرحوم  دهخدا).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  گرم  است  که  در بخش  ترک  شهرستان  میانه  واقع است  و 477 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران ج  4).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  کلیبر است  که  در بخش  کلیبر شهرستان  اهر واقع است  و 215 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافیایی  ایران  ج  4).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک malak : همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پارند pārand (پهلوی) فرشته، پری (دری) ***** ملک malek همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: شاه، پاد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک الملک . [ م َ ل ِ کُل ْ م ُ ] (ع  اِ مرکب )پادشاه  مملکت . مالک  کشور. دارنده ٔ ملک  : ملک الملک  کشور پنجم قامع اوج  اختر پنجم . خاقانی .او خدای ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        گز ملک . [ گ َ زِ م ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) گز شایگان  است  و آن  مقدار یک  ارش  و نیم  است  به  چیزکی  کم . (برهان ) (آنندراج ). رجوع  به  گز ش...