 
        
            ملک 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        MLK 
    
							
    
								
        ملک . [ م ُل ْ ل َ ] (ع  ص ، اِ) ج ِ مالک .(منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء). و رجوع  به  مالک  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ ] (اِ) کلول  باشد. (لغت  فرس  اسدی  چ  اقبال  ص  253). دانه ای  باشد بزرگتر از ماش  و آن را پزند و خورند و به  عربی  جلبان  خوانند. (برهان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ِ ] (اِ) سپیدی  بن  ناخن  باشد. (لغت  فرس  اسدی  چ  اقبال  ص  297). سفیدیی  راگویند که  در بن  ناخنها پدید آید، و بعضی  گویند نقطه های  سفید...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م َ ل ِ / م َ ]  ۞  (ع  اِ) پادشاه . ج ، ملوک . املاک   ۞ . (منتهی  الارب ). پادشاه .(آنندراج ). پادشاه ... و بعضی  نوشته  که  به  زمانه ٔ قدی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م َ ل َ ] (ع  اِ) فرشته . ج ، ملائکة. املاک . (مهذب  الاسماء). فرشته . (ترجمان القرآن ) (منتهی  الارب ) (آنندراج ). فرشته . ج ، ملائکة. ملائک ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ / م ِ / م َ ] (ع  مص ) خداوند شدن . (تاج  المصادر بیهقی ). خداوند چیزی  شدن . (ترجمان  القرآن ). ملک  خود گردانیدن  و فراگرفتن  چیزی  را ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م َ / م ِ / م ُ / م َ ل َ ] (ع  اِ) آبخور و چراگاه  و شتر با چاه  که  بکنند و بگذارند در وادی . (منتهی  الارب ): ما له  فی الوادی  ملک ؛ یعنی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ُ / م َ / م ِ / م َ ل َ / م ُ ل ُ ]  ۞ (ع  اِ) ما له  ملک ؛ دارای  چیزی  که  مالک  باشد نیست . (از منتهی  الارب ) (ناظم  الاطباء) (از اقرب  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م َ ] (ع  مص ) بازداشتن  ولی  زن  را از نکاح . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (از ناظم  الاطباء) (از اقرب  الموارد).  ||  خمیر سخت  و نیکو کردن . ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م َ / م ُ ] (ع  اِ) لاذهبن  فاما ملک  و اما هلک ؛ یعنی  هرآینه  می روم  یا بزرگی  و عظمت  است  در آن  و یا هلاکت . (ناظم  الاطباء) (از منتهی  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ملک . [ م ِ ](ع  اِ) ملک  [ م ُ / م ِ ] . رجوع  به  همین  کلمه  شود.-  ملک  یمین  ؛ (اصطلاح  فقه ) به  معنی  کنیز و غلام  چه  یمین  در لغت  به  معنی  ...