اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

نشغ

نویسه گردانی: NŠḠ
نشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). || گردانیدن گریه در سینه . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). گریه در سینه گرداندن که شخص را به بیهوشی نزدیک کند. (از المنجد) (از اقرب الموارد). و آن خواه از شوق باشد یا اسف . (از اقرب الموارد). || نعره زدن چنان که بی هوش خواهد که شود. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || غلبه کردن شوق بر مردم چنان که نزدیک باشد که بی هوشی آرد. (زوزنی ). || سخن آموزانیدن . تلقین کردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آموزانیدن و تلقین کردن کلام را به کسی . (از المنجد) (از اقرب الموارد). || دارو در دهان و بینی ریختن ۞ . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). دارو در دهان کودک ریختن . (اقرب الموارد). || به صیغه ٔ مجهول ، آزمند چیزی شدن . (از منتهی الارب ). گویند نشغ بالشی ٔ. || (اِ) دستمزد کارگر. (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ). و نیز رجوع به نَشع شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نشغ. [ ن ُش ْ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناشِغ. رجوع به ناشِغ شود.
نشق . [ ن َ ] (ع مص ) بوی کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بوی بردن . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
نشق . [ ن َ ش َ ] (ع مص ، اِ) نشق . رجوع به نَشق شود.
نشق . [ ن َ ش ِ ] (ع ص ) آن که چون به کاری درآید در آویزان باشد در وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که در کاری افتاده باشد که از آ...
نشق . [ ن ُ ش َ ] (ع اِ) ج ِ نشقة. رجوع به نُشقَة شود.
نشق . [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه ، در 28 هزارگزی مشرق ترکمان و 20 هزارگزی راه تبریز به میانه ،...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.