نشق
نویسه گردانی:
NŠQ
نشق . [ ن َ ش ِ ] (ع ص ) آن که چون به کاری درآید در آویزان باشد در وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مردی که در کاری افتاده باشد که از آن خلاصی نیابد. (فرهنگ خطی ). آنکه چون به کاری درآید آویخته شود به آن کار به نحوی که رهائی از آن ممکن نباشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد).
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
نشق . [ ن َ ] (ع مص ) بوی کردن چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بوی بردن . (تاج المصادر بیهقی ). بوییدن . (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
نشق . [ ن َ ش َ ] (ع مص ، اِ) نشق . رجوع به نَشق شود.
نشق . [ ن ُ ش َ ] (ع اِ) ج ِ نشقة. رجوع به نُشقَة شود.
نشق . [ ن ِ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه ، در 28 هزارگزی مشرق ترکمان و 20 هزارگزی راه تبریز به میانه ،...
نشغ. [ ن ُش ْ ش َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ناشِغ. رجوع به ناشِغ شود.
نشغ. [ ن َ ] (ع مص ) به نیزه زدن . || روان گردیدن آب . || به دست آب خوردن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از المنجد) (ا...