گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نمک نویسه گردانی: NMK نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مصغر) از: نم + ک (پسوند تصغیر). رطوبتی اندک . اندک نم و رطوبتی . قطره ای : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی .عسجدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی نمک فروش نمک فروش . [ ن َ م َ ف ُ] (نف مرکب ) مَلاّح . (منتهی الارب ) . فروشنده ٔ نمک . نمک زدن نمک زدن .[ ن َ م َ زَ دَ ] (مص مرکب ) نمک پاشیدن : کوته ز شوربختی ما شد شب وصال چندانکه زد نمک دل ما بر کباب صبح . نعمت خان (از آنندراج ).... نمک سوده نمک سوده . [ ن َ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نمک سود. رجوع به نمک سود شود. نمک فشان نمک فشان . [ ن َ م َ ف َ / ف ِ ] (نف مرکب ) نمک افشان . نمک پاش . که نمک بر چیزی افشاند : هرجا که به دست عشق جانی است این قصه بر او نمک فشا... باغ نمک باغ نمک . [ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان راهجرد بخش دستجرد شهرستان قم که در 20 هزارگزی خاور مرکز بخش بر کنار راه فرعی دستجرد به ار... جوهر نمک جوهر نمک . [ ج َ / جُو هََ رِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسید کلریدریک ۞ . چاه نمک چاه نمک . [ ن َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 59 هزارگزی شمال قاین واقع شده . جلگه و گرمسیر است و 1... حرام نمک حرام نمک . [ ح َ ن َ م َ ] (ص مرکب ) نمک ناشناس . نمک نشناس .نمک بحرام . ناسپاس . کافرنعمت . نمک کور. کافر. کفور. دام نمک دام نمک . [ م ِ ن َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دامی که با بکار بردن نمک تعبیه سازند. || مجازاً نمک گیر کردن کسی را : پرسیدمش ز صید لب ... خاک نمک خاک نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مرکب ) نوعی از بازی باشد و آن چنان است که چیزی را در توده ٔخاک نم کرده پنهان سازند و بعد از آن خاک را بدو بخش ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۱۲ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود