گفتگو درباره واژه گزارش تخلف نمک نویسه گردانی: NMK نمک . [ ن َ م َ ] (اِ مصغر) از: نم + ک (پسوند تصغیر). رطوبتی اندک . اندک نم و رطوبتی . قطره ای : هم ساده گلی هم شکری هم نمکی بر برگ گل سرخ چکیده نمکی .عسجدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی نمک حلال نمک حلال . [ ن َ م َ ح َ ] (ص مرکب ) مقابل نمک حرام . (از آنندراج ). صادق . امین . باوفا. راست . درست . باصداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال . شاک... نمک حلالی نمک حلالی . [ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) وفاداری . صداقت . (ناظم الاطباء). نمک به حلال بودن . مقابل نمک حرامی و نمک به حرامی . نمک حرامی نمک حرامی . [ ن َ م َ ح َ ] (حامص مرکب ) نمک به حرامی . نمک حرام بودن . حق ناشناسی . ناسپاسی . کفران نعمت . نمک خواره نمک خواره . [ ن َ م َ خوا/ خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) نمک خوار. نمک پرورده . که نمک کسی را خورد و از نعمت او متنعم شود : چه شورش فکندند در انجمن ... نمک خواری نمک خواری . [ ن َ م َخوا / خا ] (حامص مرکب ) نان و نمک دیگری را خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). نمک خوارگی . نمک پروردگی . || با هم نان و نمک ... نمک پرورد نمک پرورد. [ ن َ م َ پ َرْ وَ ] (ن مف مرکب ) نمک پرور. نمک پرورده . رجوع به نمک پرورده شود. نمک انگیز نمک انگیز. [ ن َ م َ اَ ] (نف مرکب ) نمک ریز. که نمک فروپاشد.- نمک انگیز شدن ؛ کنایه از گریان شدن و گریستن : دیده ٔ اوچون نمک انگیز شدهرکه ... نمک آلوده نمک آلوده . [ ن َم َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) چیزی که آن را در نمک غلطانیده باشند. (آنندراج ). به نمک آغشته . که آن را در نمک خوابانده یا نم... نمک افشان نمک افشان . [ ن َ م َ اَ ] (نف مرکب ) نمک پاش . که نمک بر چیزی افشاند. || گریان . اشک ریزان : چون بر این خوان نمک بی نمکی است دیده از غم ... چشمه نمک چشمه نمک . [ چ َ م َ ن َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «از مزارع طبس مسینا از محال قاینات است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 246). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۲ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود