اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۵۶ ثانیه
قد و نیم قد. [ ق َ دُ ق َ ] (ص مرکب ) کوچک و بزرگ . کوتاه و بلند: بچه های قد و نیم قد.
قرار و مدار. [ ق َ رُ م َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) بند و بست . || عهد. || شرط. (ناظم الاطباء). رجوع به قرار مدار شود.
قال و مقال . [ ل ُ م َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) گفتگو. هیاهو : من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو.حافظ.
قتل و غارت . [ق َ ل ُ رَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) کشتار و چپاول .
عدم و قنیه . [ ع َ دَ وَ ق ُن ْ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عدم و ملکه . رجوع به عدم و ملکه شود.
عدم و ملکه . [ ع َ دَ وَ م َ ل َ ک َ / ک ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) عدم ملکه . رجوع به عدم ملکه شود.
عذر و بهانه . [ ع ُ رُ ب َ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) رجوع به عذر و رجوع به بهانه شود.- عذر و بهانه آوردن ؛ برای انجام ندادن کاری ...
طاق و طرنب . [ ق ُ طُ رُمْب ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) طاق و ترم . طاق و ترنب . طاق و طرم . طاق و طارم . از لغات مترادفه است ، به معنی کرّ و ف...
طاق و ترنب . [ ق ُ ت ُ رُمْب ْ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به طاق و طارم شود.
طاق و طارم . [ ق ُ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) از اتباع است : نقل است که یک شب هارون الرشید فضل برمکی را که یکی از مقربان بود گفت که امشب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.