اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۷۰ ثانیه
حلبی ورکبی . [ ح َ با وَ رَ با ] (ع ص مرکب ) ناقة حلبی و رکبی ؛ شتر دوشیدنی و برنشستنی . (منتهی الارب ).
دید و بازدید. [ دی دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ملاقاتهای رسمی چنانکه در اعیاد و ورود مسافر و مانند آن . معاشرت و مخالطت و آمد و شد بخانه ٔ یکد...
راتق و فاتق . [ ت ِ ق ُ ت ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) تمشیت دهنده و کارگزار و مصلحت گزار. (ناظم الاطباء). || درّا و دوزا. درنده و دوزنده . همه...
راست و درست . [ ت ُ دُ رُ ] (ترکیب عطفی ،ص مرکب ) آنکه براستی و درستی متّصف باشد. (یادداشت مؤلف ): آدم راست و درستی است . تسدید؛ راست و د...
ساق و سلامت . [ ق ُ س َ م َ ] (ص مرکب ) از ترکی ساق بمعنی سالم ، و سلامت عربی بجای سالم . صحیح و سالم . تندرست .
ساکت و صامت . [ ک ِ ت ُم ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) خاموش و آرام . صم بکم .
سال و زمانه .[ ل ُ زَ ن َ / ن ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) روزگار.
ساخت و پاخت . [ ت ُ ] (اِ مص مرکب ، از اتباع ) از اتباع . پل و پخت . قراری نامشروع گونه به خفا. قرارهای محرمانه ٔ دو تن با یکدیگر. قرارداد نه...
زنگ و زنجیر. [ زَ گ ُ زَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) زنگ و زنجیری که فقرای غُلات و بیقیدان در کمر بندند. (بهار عجم ) (آنندراج ) : بود مشکل من ز...
سبق و رمایه . [ س َ ق ُ رِ ی َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) لغةً این دو کلمه در جای خود معنی شده است ولی مراد بهر یک از این دو عقد و تعهدی اس...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.