اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۴ ثانیه
شین و ماشین . [ ن ُ ] (اِخ ) چین و ماچین . (نخبة الدهر دمشقی ). رجوع به چین و ماچین شود.
شش و پنج زن . [ ش َ / ش ِ ش ُ پ َ زَ] (نف مرکب ) قمارباز. (ناظم الاطباء). کنایه از قماربازان باشد. (برهان ) (آنندراج ). || پاک و بی عیب . (ناظ...
شافی و کافی . [ وَ / ی ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) قاطع و بسنده . روشن و مبین و کفایت کننده .- جواب شافی و کافی ؛ پاسخ که قانعکننده باشد و ...
پرجنگ و جلب . [ پ ُج َ گ ُ ج َ ل َ ] (ص مرکب ) پرگیرودار. پرشور و غوغا.
پرپیچ و تاب . [ پ ُ چ ُ] (ص مرکب ) پرپیچ و خم . که پیچ و تاب بسیار دارد.- گفتاری پرپیچ و تاب ؛ گفتاری مبهم که مفهوم آن دیر دریافته شود.
پاک و ناپاک . [ ک ُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) درست و نادرست .
پر فند و فعل . [ پ ُ ف َ دُ ف ِ ] (ص مرکب ) در تداول عوام ، پرمکر و فسون . پرمکر و فسوس .
پرفند و فعلی . [ پ ُ ف َ دُ ف ِ ] (حامص مرکب ) درت-داول ع-وام ، پ-رم-کر و فسونی . پرمک-ر و فسوس-ی .
تاریک وتنگ . [ ک ُ ت َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تیره و سخت . تار و تنگ . تاریک و سخت . تیره و تار : نباشد مرا زین سپس با تو جنگ ببینی کنون روز ...
پیدا و پنهان . [ پ َ / پ ِ وُ پ َ / پ ِ ] (ص مرکب ) نهان و آشکار.- پیدا و پنهان شدن ؛مخفی و آشکار گشتن : بپیدا و پنهان شدن گرد شهرز هرچ آرزو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.