اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۲۱ ثانیه
هرم و کاریان . [ هََ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای چهارگانه ٔ بخش جویم شهرستان لار که حدود و مشخصات آن به قرار زیر است : از شمال دهستان...
هنام و بسطام . [ هَُ م ُ ب َ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. در خاور بخش واقع شده و منطقه ای کوهستانی و سردسیر است . آب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
دست به عصا رفتن؛ کنایه از رفتار با احتیاط بخاطر شرایط موجود: تصور کنید یک لیوان آب دستتان است در صورتی که کژ است مراقب باشید که نریزد و این عبارت به ا...
خیرات و مبرات. کارهای سخاوتمندانه و بزرگوارانه. در اینجا «خیرات» جمع «خیر» است و «مبرات» جمع «مبرة». رجوع شود به تبرع. (نگاه کنید به: خیرات ریشه تاریخ...
فراهم کردن، جور کردن، تهیه کردن، ارائه کردن، نشان دادن
افراط و تفریط. از حد تعادل، یا معقول، در گذشتن در انجام امور، چه از طریق زیاده روی نمودن ( افراط ) و چه از طریق کوتاهی نمودن ( تفریط ). رجوع شود به...
اصطلاح محاوره‌ای به معنای آوازه، شکوه، جاه و جلال، عظمت. در محاوره، به معنای منفی هم به کار می‌رود. مثال: «کبکبه و دبدبه‌اش زیاد است»: خودبزرگ‌بین و ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.