اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

و

نویسه گردانی: W
و. [ وُ / وَ / وِ ] (ضمیر) مخفف او.ورا، مخفف او را. واو مخفف او باشد همچو «ورا دیدم »و «مر ورا گفتم » یعنی او را دیدم و مر او را گفتم . (برهان قاطع چ معین مقدمه ٔ مؤلف ص کط) :
چو آن نامه نزدیک خسرورسید
از آن زن ۞ ورا شادی نو رسید.

فردوسی .


ورا در شبستان فرستاد شاه
ز هر کس فزون شد ورا پایگاه .

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲,۱۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۶۷ ثانیه
باباجائی و قبادی . [ ی ُ ق ُ] (اِخ ) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران است که تقریباً 800 خانوار میشوند و در جوانرود و ییلاق بازان و بنیگز و در...
بی دست و پا شدن . [ دَ ت ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سراسیمه گردیدن . (برهان ). مضطرب و سراسیمه شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : پابست او شدن ...
بی دست و پا کردن . [ دَ ت ُ ک َ دَ ](مص مرکب ) سراسیمه کردن . بی اراده کردن : مصور را کند بیدست و پا حسنی که شوخ افتدنشد نقشی درست از روی ا...
گز و نیم گز کردن .[ گ َ زُ گ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چیزی را پیمودن به گز. چیزی را اندازه گرفتن . گز کردن . رجوع به گز شود.
لفت و لعاب دادن . [ ل ِ ت ُ ل َ دَ ] (مص مرکب ) (... گفتاری را)، سخن را باالفاظ و عباراتی دراز و متملقانه گفتن . لفت دادن .
نشیب و فراز دیده . [ ن ِ / ن َ ب ُ ف َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مجرب . که سخت و سست و پست و بلند جهان دیده است . سرد و گرم چشیده . تجربت ان...
عمل شمسی و قمری . [ ع َ م َ ل ِ ش َ ی ُ ق َ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به اصطلاح مهوسان ، طلا و نقره ساختن . (آنندراج ) : روز و شبی را که ...
رجوع شود به کجدار و مریز. نوشتن مریض بجای مریز اشتباه رایج است
حمل و نقل عمومی
تاریخ چینی کاری در ایزنیک را می توان از آثار چینی کاری که تاریخ آنها مشخص است را بوضوح دریافت . قدیمی ترین چینی های عثمانی که مناره مسجد یشیل (سبز) را...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.