ورء
نویسه گردانی:
WRʼ
ورء. [ وَرْءْ ] (ع مص ) دور کردن . (منتهی الارب ). دفع کردن . (اقرب الموارد). || پرشکم گردیدن از طعام . || فهمیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
جینه ور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) پل صراط. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). و متصل نیز نویسند.(انجمن آرا). رجوع به چنیود و جنیور و جینور شود.
پیله ور. [ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ۞ پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد....
پهنه ور. [ پ َ ن َ وَ ] (اِخ ) دهی از دهستان جلال ازرک بخش مرکزی شهرستان بابل ، واقع در 15 هزار و پانصد گزی باختر بابل . دشت ، معتدل مرطوب م...
بیله ور. [ ل َ / ل ِ وَ ] (اِ مرکب ) داروفروش و آنکه دانهای آبگینه و غیره فروشد. (غیاث ). پیله ور. پیلوا. (برهان ). رجوع به پیله ور شود.
غوطه واژه ای عربی است که پسوند پارسی ور به آن افزوده شده است؛ همتای پارسی این است: ناژیور nāživar (سغدی با میانوند [ی] و پسوند ور)***فانکو آدینات 0916...
اطاق ور. [ اُ وَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سیاهکلرود بخش رودسر شهرستان لاهیجان واقع در 22000 گزی جنوب خاور رودسر و 3000 گزی جنوب شوسه ٔ رود...
وور و وور. [ وو رُ / وورْ رُ ] (ق ) (در تداول ) متصل . پیاپی . پی درپی . پشت سرهم . یک ریز. یک بند.
از واژه ی فرانسوی Charivari به معنی همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است.
گیج و وِر معادل مات ومبهوت ومتحیّر.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.