گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۸۸ ثانیه واژه معنی پیر و کور شدن پیر و کور شدن . [رُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت ناتوان شدن از کهنسالی . تاریک و تنگ تاریک وتنگ . [ ک ُ ت َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تیره و سخت . تار و تنگ . تاریک و سخت . تیره و تار : نباشد مرا زین سپس با تو جنگ ببینی کنون روز ... تاریک و روشن تاریک و روشن . [ ک ُ رَ / رُو ش َ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) اوائل بین الطلوعین : فلان صبح تاریک و روشن از خانه بیرون رفته شب برمی گردد. (... تباه و تبست تباه و تبست . [ ت َ هَُ ت َ ب َ ] (اِ مرکب ، ص مرکب ) تار و مار. ترت و مرت . تبست و تباه . خاش و خماش . داس و دلوس . قاش و قماش . سست از کارافت... تبست و تباه تبست و تباه . [ ت َ ب َ ت ُ ت َ ] (ص مرکب ) تباه و تبست . رجوع به تباه و تبست شود. تخت و تبارک تخت و تبارک . [ ت َ ت ُ ت َ رَ] (ق مرکب ، از اتباع ) با تمام استراحت خیال . آسوده و بری از تشویش : درویش سبحان دو دست را ازپشت روی هم زی... ترش و شیرین ترش و شیرین . [ ت ُ / ت ُ رُ ش ُ شی ] (ص مرکب ) ترش شیرین . میخوش . مَلَس : و نیشو اندرسردی بیش از همه است و ترش و شیرین او طبع را نرم کند... تری و اندروم تری و اندروم . [ ] (اِخ ) حاکم نشین تروانکر - کوشن (یکی از نواحی جنوبی هند) است . و رجوع به تروانکر - کوشن در همین لغت نامه شود. تنگ و تاریک تنگ و تاریک . [ ت َ گ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) تنگ و تار. بی وسعت و بی روشنایی . نقیض فراخ و روشن . تاریک و محقر : دور شو، دور شو ز نزدیکش روشن... تیپ و تیپچه تیپ و تیپچه . [ پ ُ چ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آلت گرفتن بلدرچین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱۳۹ ۱۴۰ ۱۴۱ ۱۴۲ ۱۴۳ صفحه ۱۴۴ از ۲۱۵ ۱۴۵ ۱۴۶ ۱۴۷ ۱۴۸ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود