گفتگو درباره واژه گزارش تخلف وو نویسه گردانی: WW وو. [ وَ ] (حرف ) حرف واو را گاه گویند. (منتهی الارب ). لغتی است در واو. (اقرب الموارد) : دیلمی وار کند هزمان دراج غوی بر سر هر پرش از مشک نگاریده ووی ۞ .منوچهری . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲,۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۱.۶۰ ثانیه واژه معنی بست و بند بست و بند. [ ب َ ت ُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِمص مرکب ) کنایه از استحکام و ضبط و ربط باشد. (برهان ) (آنندراج ). استحکام و ضبط. (رشیدی ). ترتیب و ان... بند و بستی بند و بستی . [ ب َ دُ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بند و بست .بندوبست چی . (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بلند و پست بلند و پست . [ ب ُ ل َ دُ پ َ ] (ترکیب عطفی ) فوق و تحت . (آنندراج ). بالا و پایین . (ناظم الاطباء). || بالای کوه و پایین دره . (ناظم الاطباء).... باغ و راغ باغ و راغ . [ غ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) به باغستانها و دشتهای سبز و خرم اطلاق شود. باغستان و چمنزار : بزن ای ترک آهو چشم آهو از سر تیری ... بخور و نمیر بخور و نمیر. [ب ِ / ب ُ خوَ رُ / خُرُ ن َ ] (ص مرکب ) ۞ مقداری از غذا که فقط برای ادامه ٔ زندگی کفایت کند. (فرهنگ فارسی معین ). رزق و روزی ... برق و زرق برق و زرق . [ ب َ ق ُ زَ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) درخشش و تابندگی . تلألؤ. روشنی و ساختگی . (غیاث ). زرق و برق . بردار و بدو بردار و بدو. [ ب َ رُ ب ِ دَ /دُو ] (ص مرکب ) دزد و عیار که چیزی را از پیش کسی به چستی بردارد و راه خود گیرد، گویند فلانی طرفه بردار و بدوی ... برد و باخت برد و باخت . [ ب ُ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بردن و باختن . قمار. بازی که در آن بازی کنندگان نقدی یا چیزی در میانه دارند و بر سرآن بازی ... بدآب و هوا بدآب و هوا. [ ب َ ب ُ هََ ] (ص مرکب ) ناسازگار. مضر. بد و بیراه بد و بیراه . [ ب َ دُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ۞ کلام زشت . ناسزا.- بد و بیراه گفتن ؛ فحش دادن و متلک گفتن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸۶ ۸۷ ۸۸ ۸۹ ۹۰ صفحه ۹۱ از ۲۱۷ ۹۲ ۹۳ ۹۴ ۹۵ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود