گفتگو درباره واژه گزارش تخلف هاشم نویسه گردانی: HAŠM هاشم . [ ش ِ ](اِخ ) آچین . پادشاه نشین غیرمستقل قدیم کشور سوماتراکه سابقاً در دست دولت هلند بوده است . دارای معادن و مواد نباتی ذیقیمت است . جمعیت آن 710000 تن و پایتخت آن کوتاراجا ۞ میباشد. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۰۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن حسین بن سلیمان الموسوی احسائی . فقیه امامی از مردم احساء (نجد) بود. وی به سال 1309 هَ . ق . وفات یافت و ... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن اخی الابرد. جاحظ از قول احمدبن عبدالرحمان الحرانی ، داستانی درباره ٔ مجلس ضیافت امیر اسحاق بن ابراهیم حاکم بغداد ... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن البِرِند. محدث است . هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حازم بن ابی نمی . امیری از بزرگان یمن که از سال 1036 تا 1039 هَ . ق . حکومت بیت الفقیه (شهری در تهامه ٔ یمن ) و تو... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حرملةبن الاشعر المری . از قبیله ٔ بنی مرة پسر عوف بن ذبیان . وی ازسواران و جنگجویان دوره ٔ جاهلیت عرب و رئیس و مهتر... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حسان . صاحب عیون الاخبار، داستانی از قول وی که او نیز از قول مردی از قبیله بنی تمیم نقل کرده ، در کتاب خود آورد... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حسن بن محمد الرستمی ، مکنی به ابوغالب . صاحب ترجمه ٔ محاسن اصفهان ابیات زیر را که در وصف اصفهان است به وی نسبت... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حسین بن عمر عیسی الشافعی . نحوی است و به حدیث و لغت مشغول بود. از مردم حلب و مدرس مدرسه ٔ بهائیه حلب بود، سپس ... هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن حکیم مشهور به المقنع. رجوع به المقنع شود. هاشم هاشم . [ ش ِ ] (اِخ ) ابن خدیج . از معاصران و نزدیکان یزیدبن حاتم والی مصر بود. صاحب عقدالفرید آرد: روزی ابویقظان القیسی بر یزیدبن حاتم وا... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۱ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود