اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هج

نویسه گردانی: HJ
هج . [ هََ ج ج ] (ع مص ) هجیج . شکستن و ویران کردن . (آنندراج ): هج بیت ؛شکستن و ویران کردن خانه . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة). || افروختن . برافروخته شدن آتش و بانگ کردن آن : هج نار؛ شعله ور گردیدن و بانگ کردن آتش . (از معجم متن اللغة) (از اقرب الموارد). اج . (معجم متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
هج . [ هََ ] (ص ) راست بود یعنی به پای کرده . (لغت فرس ص 74). راست و افراخته شده . (ناظم الاطباء). راست و ایستاده مانند ستون . (رشیدی ) (انج...
هج . [ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). زجر للکلب . (اقرب الموارد). کلمه ای اس...
هج . [ هَُ ج ج ] (ع اِ) یوغ آماج . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چوبی است که به جهت شیار بر گردن گاو نهند. (از اقرب الموارد) (از...
هج . [ هََ جِن ْ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هَج شود.
دلخوش از آنیم که حج می رویم غافل از آنیم که کج می رویم کعبه به دیدار خدا می رویم او که همین جاست؛ کجا می رویم؟ حج به خدا جز به دل پاک نیس...
حج . [ ح َج ج / ح ِج ج ] (ع مص ) آهنگ کردن . (منتهی الارب ). آهنگ کردن به چیزی . القصد الی الشی ٔ المعظم . (تعریفات جرجانی ص 56). قصد. (ترج...
حج . [ ح َ ج ج ] (اِخ ) نام سوره ٔ بیست ودویم ازقرآن کریم و آن هفتادوهشت آیت است ، مکیة، پس از انبیاء و پیش از مؤمنین و بعضی آن را مدین...
حج . [ ح ُ ج ج ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاج . حج کنندگان . (قطر المحیط).
حج . [ ح َ جِن ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ).
اشهر حج . [ اَ هَُ رِ ح َج ج / ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در تداول فقه ، ماههایی که در آنها میتوان احرام حج را بجا آورد و آنها عبارتند از:...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.