هجاء
نویسه گردانی:
HJAʼ
هجاء. [ هََ ج َءْ ](ع مص ) تیز گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). التهاب جوع . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
هجا. [ هََ ] (ع اِ) لغتی است در هَجَاءْ. (از معجم متن اللغة). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی . رجوعه به هجاء شود.
هجا. [ هََ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان سگ را زجر کنند. (ناظم الاطباء). رجوع به هَج شود.
حجا. [ ح َ ] (ع اِ) کرانه و سوی چیزی . ج ، احجاء. || قبه های آب که از باران پدید آید. کوپله . حباب . نفاخات . (بحر الجواهر). سوار آب . || خ...
حجا. [ ح ِ ] (ع اِ) عقل . خرد. نهیة. || فطنت . زیرکی . ج ، احجاء.
حجا. [ ح َ ] (ع مص ) شاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از منتهی الارب ).
حجا. [ ح َ ] (ع ص ) سزاوار. (منتهی الارب ).
هجع. [ هََ ] (ع مص ) شکستن . || شکسته شدن . || آرام شدن . (از اقرب الموارد). || شکستن گرسنگی کسی را. (از ناظم الاطباء).
هجع. [ هَِ ] (ع ص ) مدهوش بیخود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد).
هجع. [ هَُ ج َ / هََ ج ِ ] (ع ص ) مدهوش . بی خود. (منتهی الارب ). || گول . (منتهی الارب ). غافل احمق . (اقرب الموارد). رجوع به هِجع شود.
هجع. [ هَُ ج ْ ج َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ هاجع. (منتهی الارب ). هجوع . (اقرب الموارد). رجوع به هاجع و هجوع شود.