هرا
نویسه گردانی:
HRʼ
هرا. [ هَِ ] (اِخ ) به عقیده ٔ یونانیها ربةالنوع زمین بوده . (ایران باستان پیرنیا، حاشیه ٔ ص 594). هرا بزرگترین ربةالنوع های المپی است . وی دختر ارشد کرونوس ورئا و بنابر این خواهر زئوس می باشد که مانند تمام خواهران و برادرانش - بجز زئوس - بوسیله ٔ کرونوس بلعیده شد ولی بر اثر حیله های متیس و قدرت زئوس به زندگی بازگشت و در نقطه ٔ دوری بوسیله ٔ اوسیان و تتیس پرورش یافت . سپس وی به همسری زئوس درآمد و چهار فرزند بوجود آورد. هرا که زن رسمی بزرگترین خدایان بود حمایت زن ها و شوهرها را به عهده داشت و در عین حال به سختگیری و انتقام جویی مشهور بود بطوری که حتی زئوس می بایست فرزندان خود را از دسترس او دور نگهدارد تا از خشم او در امان باشند. وی در مسابقه ٔ زیبایی از آفرودیت و آتنا شکست خورد. (از فرهنگ اساطیر یونان و روم صص 372 - 375). این زن در افسانه های یونان کهن شهرت بسزایی دارد. رجوع به مأخذ شود.
واژه های همانند
۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
هرا. [ هََ رْ را ] (اِ) هلیله را گویند و آن دوایی است معروف و بهترین آن کابلی باشد. (برهان ). به هندی اسم هلیله است .(فهرست مخزن الادویه...
هرا. [ هَُ رْ را ] (اِ) درخشیدن . || ترس و بیم . (برهان ). مانند هُرِه دردلهره . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). || آواز مهیب مانند آواز وحوش و ...
هرا. [ هَِ ] (اِ) فروریختن و آواز و صدای فروریختن . (برهان ).
هرا. [ هََ ] (اِخ ) هرات . (برهان ). رجوع به هرات شود.
هرا [هَ ر ر ا] یا [هُ ر ر ا] فریاد و غوغا، هورا، های و هوی
مثال از فردوسی:
ز هرای درندگان چنگ دیو
شده سست از خشم کیهان خدیو
هراء. [ هَِ ] (ع اِ) نوباوه ٔ خرما. نوباوه ٔ خرما درخت . (منتهی الارب ). فسیل النخل . (اقرب الموارد). || (اِخ ) نام دیوی که موکل خوابهای زشت ...
هراء. [ هََ ] (ع ص ، اِ) سخن بسیار خطا یا زشت . (منتهی الارب ). سخن بسیار یا سخن فاسد که نظام ندارد. (اقرب الموارد). || فحش . || سخن تباه ...
هراء. [ هَِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لزان بخش بستک شهرستان لار واقع در 96 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در ساحل جنوبی رود آسو. جایی گرمسیر...
هراء. [ هََ رْ را ] (اِخ ) لقب ابومعاذ مسلم نحوی است که استاد کسائی و علم تصریف از وضع اوست . (منتهی الارب ). رجوع به معاذ هراء شود.
کابلی هرا. [ ب ُ ؟ ] (هندی ، اِ مرکب ) به هندی اهلیلج کابلی است .