اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

هرب

نویسه گردانی: HRB
هرب . [ هَُ ] (ع اِ) پیه تنک بالای شکنبه و روده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). چادر پیه . (یادداشت به خط مؤلف ). ثرب . رجوع به چادر پیه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن طاهربن محمد، مکنی به ابونصر. از اسواری و مظالمی نقل کند. (ذکر اخبار اصبهان ج 1 ص 304).
حرب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. محدث است . (منتهی الارب ).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ بلخی راوندی . از سرداران منصور عباسی و متولی شرطه ٔ بغداد و سپس موصل بود. و به جنگ ترکان به تفلیس شد و در آ...
حرب . [ ح َ ] (اِخ )ابن عزالملک ، ملقب به ملک تاج الدین . از ملوک سیستان در زمان سلاجقه ، برادرزاده ٔ ملک شمس الدین است . او بواسطه ٔ عمه ٔ خو...
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن قیس . محدث است . (منتهی الارب ).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن مالک ، مکنی به ابی هنیدة. محدث است . و برخی نام وی را حریث آورده اند.
حرب . [ ح َ ](اِخ ) ابن محمد الحقوری الهروی ، مکنی به ابوالحرث حقوری . از معاریف خراسان و مشاهیر فضلا بوده است ، شعرش از شِعری ̍ درگذشته و فض...
حرب . [ ح ُ رَ ] (اِخ ) ابن مَظّة. از قبیله ٔ مَذْحِج . (منتهی الارب ).
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن میمون . محدث است . (منتهی الارب ).وی جز حرب انصاری یا عبدی مکنی به ابی الخطاب است .
حرب .[ ح َ ] (اِخ ) ابن هلال . رجوع به حرب بن ابی حرب شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۵ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.