یوحنا
نویسه گردانی:
YWḤNA
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ابن حیلان یا جیلان یا جیلانی . شاگرد یکی از حکمای ایرانی بوده است ساکن مرو. (ابن ابی اصیبعة ص 135). ابونصر فارابی علم منطق را از او فراگرفت . وفات وی به روزگار مقتدرباﷲ عباسی بوده است . (از طبقات الامم قاضی صاعد اندلسی ). ابن اثیر در ذیل حوادث سال 339 هَ . ق . آرد: در این سال ابونصر محمدبن محمد فارابی حکیم فیلسوف در دمشق وفات یافت . وی تلمیذ یوحنابن حیلان بود و وفات یوحنا در روزگار مقتدرباﷲ بوده است . (الکامل ج 8 ص 194).
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
یوحنا.[ ح َن ْ نا ] (اِ) لفظ یونانی یوحانان است و معنی آن انعام توفیقی خداست . (از قاموس کتاب مقدس ). اصل عبرانی کلمه ٔ یحیی است که نام ...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ابن بختیشوع . یکی از پزشکان نامی سریانی مقیم دربار خلفای عباسی که آثار پزشکی زبانهای دیگر را به عربی نقل کرد...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ۞ ابن زبدی . نام پدرش زبدی و نام مادرش سالومه بود. او یکی از دوازده حواری مسیح و برادر یعقوب زبدی و صاحب ی...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ابن زکریا یا یوحنا المعمدان یا یحیی تعمیددهنده . وی پسر زکریا بود و حضرت عیسی را غسل تعمید داد و ظاهر شدن عیسی را...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ابن ماسویه ، مکنی به ابوزکریا. پزشکی فاضل و مصنفی عالم و طبیب مخصوص هارون و مأمون بود. هارون او را به ترجمه ...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ابن یعقوب ابکاریوس . دانشمند تاریخ و مستعرب است . اصل وی ارمنی و از مردم بیروت بود. به سال 1306 هَ . ق . در سوق...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ابن یوسف ، مکنی به ابوعمر. از ناقلان و مترجمان قرون اولیه ٔ هجری بود و از جمله ٔ ترجمه های او کتاب «آداب الصبیان ...
یوحنا.[ ح َن ْ نا ] (اِخ ) بلو یسوعی . از خاورشناسان و راهبان و نویسندگان عربی فرانسه بود و در الجزایر عربی آموخت و به بیروت رفت و به نشر ر...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) ۞ یا یوحنا ذهبی فم . یکی از آباء کنیسه ، بطریق قسطنطنیه . او را فصاحتی به کمال بود وامپراتریس ادکسی او را بکشت (...
یوحنا. [ ح َن ْ نا ] (اِخ ) عَنْحوری . او را حُنین عنحوری نیز گویند. از مترجمان فرانسه به عربی بود. اصل و زادگاهش سوریه است ولی در عهد محمد...