تغیر. [ ت َ غ َی ْ ی ُ ] (ع مص ) از حال بگشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برگردیدن از حال خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الم...
تغیر آمدن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ م َ دَ ] (مص مرکب ) راه یافتن دگرگونی : بشیر بود مگر شور عشق سعدی راکه پیر بود و تغیر در او نمی آید.سعدی .
تغیر کردن . [ ت َ غ َی ْ ی ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دگرگون شدن . برگردیدن . تبدیل یافتن : تا... منوچهربن قابوس ... آن عهد که او را بسته است ... ...
تغیر پذیرفتن . [ ت َ غ َی ْی ُ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) قبول دگرگونی : آنچه تغیر نپذیرد تویی آنکه نمرده است و نمیرد تویی . نظامی .عهد ما با تو نه...