اجازه ویرایش برای همه اعضا

خز

نویسه گردانی: ḴZ
[ خَ ] در گویش عامیانه: تکراری، از مد افتاده، کهنه، شیء یا فردی که [دیگر] دارای جذابیت نیست.
در اصطلاح امروزی، به چیز تکراری یا چیزی که بیش از حد از آن استفاده می‌شود، خز می‌گویند.

مثال:
فلانی آدم خزیه.
این لباس خیلی خز شده.
دیگه مدرسه رفتن هم خز شد.
عجب کار خزیه درس خوندن.

گاهی به آن پسوند «خیر» (بر وزن قیر) اضافه می‌شود، برای تاکید بیشتر: «خز و خیر».

خز کردن: از جذابیت، تازگی و مد بودن انداختن. از خاص یا اختصاصی بودن در آوردن.

مثال: فلانی فلان جا رو خز کرده.


خز شدن: از نظر افتادن، کهنه و تکراری شدن.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
خز ارطاقی . [ خ َ زِ اَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی خز بوده است : پنجاه تخت جامه ملون از جامه های تستری و سقلاطون عضدی و حله های فخری...
خز به پوست مودار تعدادی از پستانداران گفته می‌شود که اغلب فرآوری و رفو می‌شود تا به عنوان پوستین در لباس‌ها به کار رود. استفاده در پوشاک [ویرایش] ...
خظ. [ خ َظظ ] (ع مص ) سست و فروهشته گردیدن تن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ).- فرس خظ بظ ؛ اسب آگنده گوشت .(منتهی الارب ).
خذ. [ خ َ ] (مزید مؤخر امکنه ) این کلمه برای بیان مکان بکار می رود، چون :تغانخذ، صیخذ، حصن خذیمنکن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خذ. [ خ ُ ] (ع ، فعل امر) ۞ بگیر. رجوع به اخذ شود.
خذء. [ خ َذْءْ ] (ع مص ) فروتنی نمودن و منقاد شدن کسی را. خذوء. خذاء. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از تاج العروس ).
خذء. [ خ َ ذَ ] (ع اِمص ) ضعف نفس . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۲/۱۲/۰۳ Iran
1
9

این چیزی که اینجا نوشته شده مفهوم خز است . اینکه چرا از این کلمه استفاده می شه و از کجا امده و اولین بار چه کسی استفاده کرده قید نشده.

هوتن
۱۳۹۶/۰۳/۲۰
6
9

من دوستام مسخرم میکنند. میگن. خز کردی. یا هرچی. میخرم. میگن خز کردی. چی بگم

ناشناس
۱۳۹۷/۰۲/۱۰
9
21

ازحرفات معلومه خزی😐😂

ناشناس
۱۳۹۹/۰۵/۱۰
1
8

مرسی از توضیحتون


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.