۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
دویدن _ دوام آوردن _ ادامه دادن _ زنده مانده _ زندگی کردن « دلخوش بودن_ دلبستگی و... آهوی کوهی چگونه در دشت «دوذا» او ندارد یار ؛ بی یار چگونه «بوذا» ...
دوزا. (نف ) صفت دائمی از دوزیدن . (دوختن ) کسی که دوزد. دوزنده ؛ درا و دوزا. (یادداشت مؤلف ) : ...ای دلبر درّا دوزانیک می بری و خوش می دوزی ...
دوزا. [ دُ ] (نف مرکب ) دوزای . کسی که دوبچه با هم بزاید. که بچه ٔ توأم بزاید. که دو بچه از یک شکم زاید. (از یادداشت مؤلف ). رجوع به د...
درا و دوزا. [ دَرْ را / دِرْ را وُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) راتق و فاتق . که بدرد و بدوزد. بدر و بدوز. درنده و دوزنده . کسی که در جنگ و آشتی ...