۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        دویدن _ دوام آوردن _ ادامه دادن _ زنده مانده _ زندگی کردن « دلخوش بودن_ دلبستگی و... آهوی کوهی چگونه در دشت «دوذا» او ندارد یار ؛ بی یار چگونه «بوذا» ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دوزا. (نف ) صفت  دائمی  از دوزیدن . (دوختن ) کسی  که  دوزد. دوزنده ؛ درا و دوزا. (یادداشت  مؤلف ) : ...ای  دلبر درّا دوزانیک  می بری  و خوش  می دوزی ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دوزا. [ دُ ] (نف  مرکب ) دوزای . کسی  که  دوبچه  با هم  بزاید. که  بچه ٔ توأم  بزاید. که  دو بچه  از یک  شکم  زاید. (از یادداشت  مؤلف ). رجوع  به  د...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درا و دوزا. [ دَرْ را / دِرْ را وُ ] (ترکیب  عطفی ، ص  مرکب ) راتق  و فاتق . که  بدرد و بدوزد. بدر و بدوز. درنده  و دوزنده . کسی  که  در جنگ  و آشتی  ...