۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
باد گور. [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اسم بادسردی است که از شمال غربی به بلوك اسدآباد میوزد.
باد هوا. [ دِ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ . هرچه وجود ندارد. (آنندراج ) (مجموعه ٔمترادفات ص 366) (هفت قلزم ). عهد و پیمان دروغ و ...
باد کوه . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام بادی که در بابل سر و نواحی آن از آغاز شبانگاه تا بامداد وزد و در اول گرم و سپس خنک باشد. در ت...
باد فتق . [ دِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرضی است که خایه بزرگ شود. (غیاث ) (آنندراج ) : بباد فتق براهیم و غلمه ٔ عثمان بدبه ٔ علی موش گ...
باد صبا. [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بادی که...
بادشرط. [ دِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) باد شرطه . باد مساعد. (ناظم الاطباء). باد موافق ، چون شُرْط در اصل بمعنی نشان و علامت است باد مواف...
باد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناپدیدگشتن باشد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 355). هبا شدن . محو شدن . از میان رفتن . هدر شدن : کن...
باد زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با بادبیزن و امثال آن هوا را بقصد خنک شدن بجنبش آوردن ، یا تیز کردن آتش . ترویح : هر آنکسم که نصیحت همی کند...
باد دیو. [ دِ دیوْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دم دیو. افسون شیطان : اینهمه باد دیو بر جان تست . (تاریخ بیهقی ص 372). رجوع به باد شود.
باد خنک . [ دِ خ ُ ن ُ / ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تغییری که در اواخر ماه تابستان در هوا پیدا آید و سورت گرمابشکند، گویند باد خنک زده است ...