ریسا. (نف ) ریسنده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی از ریسیدن به معنی آنکه می ریسد. (از شعوری ج 2 ص 17). || آه کشنده و افسوس خورنده . (ناظم الا...
روثا. [ ] (اِخ ) رجوع به روتا و حدودالعالم چ دانشگاه ص 87 شود.
رؤساء. [ رُ ءَ ] (ع اِ) ج ِ رئیس . سران . بزرگان . مهتران : یکی از رؤسای حلب که مرا با او سابقه ٔ معرفتی بود گذر کرد. (گلستان ). و رجوع به ...
چار روسا. (اِخ ) پنج فرسخ میانه ٔ شمال و مشرق لنده است . (فارسنامه ٔ ناصری ).