اجازه ویرایش برای همه اعضا

گزاری

نویسه گردانی: GZʼRY
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
حق گزاری . [ ح َ گ ُ ] (حامص مرکب ) ادای حق . شکران : و ذکر حریت و حق گزاری او بدان مخلد گردانیده اند. (کلیله و دمنه ).
باج گزاری . [ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل باج گزار. پرداخت باج . تأدیه ٔ مالیات . چیزی که قابل دادن باشد.
سخن گزاری . [ س ُ خ َ گ ُ ] (حامص مرکب ) نطق . سخنوری . سخن گفتن : صیاد بدین سخن گزاری شد دور ز خون آن شکاری .نظامی .
عمل گزاری . [ ع َ م َ گ ُ ] (حامص مرکب ) انجام دادن عمل . ادای عمل دیوانی . سپردن عمل دیوانی به کسی : از تو سخن عمل گزاری از بنده دعا ز بخت...
گله گزاری . [ گ ِ ل َ / ل ِ گ ُ ] (حامص مرکب )شکایت کردن به دوستی یا دیگری . شکایت نرم و ملایم .
سنان گزاری . [ س ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل سنان گزار : تیغ صبح از سنان گزاری اوسپر افکند با سواری او.نظامی .
کینه گزاری . [ ن َ / ن ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) انتقامجویی . انتقام طلبی . خونخواهی : نیل ِ دهنده تویی به گاه عطیت پیل ِ دمنده به گاه کینه گزاری ...
پیام گزاری . [ پ َ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل پیام گزار. رسالت . قاصدی . پیامبری .
خراج گزاری . [ خ َ گ ُ ] (حامص مرکب ) باج گزاری . مالیات دهی .
پیغام گزاری . [ پ َ / پ ِ گ ُ ] (حامص مرکب ) عمل پیغام گزار. رسالت .
« قبلی صفحه ۱ از ۵ ۲ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.