اش
نویسه گردانی:
ʼŠ
اش. ("ا" با آوای زبر)، (ا)، (زبان مازنی)، خرس.
اَشِ ارث برسیه کفتار.
میراث خرس به کفتار رسید.
ناصر فکوهی (بررسی تأثیر اقلیم بر ضرب المثلهای مازندرانی)
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
آشی ست اسپاگتی مانند که کرمانج ها می پزند. رشته ی آشی را با دوغ ترش آب پز و آبکش می کنند بعد آن را با خورش قیمه ی مخصوصی تزیین می کنند. خورش قلیه دا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
آش خوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی گود، میان باطیه و ماست خوری که در آن آش خورند. || کفچه ای که بدان آش گیرند.
آش قلعه . [ ق َ ع َ ] (اِخ ) نام محلی میان ایلیجا و مشاورک در راه تبریز به طرابوزان .
آش کشکی . [ ش ِ ک َ کی ] (ص نسبی ) آش ِکشک فروش . || آلوده به آش کشک . || در تداول خانگی ، بی سروپا.
آش و آب . [ ش ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آش و جز آن . آش و مانند آش .
آب و آش . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) خوردنی های پخته .
آش بچگان . [ ب َ ] (اِ مرکب ) جندبیدستر. جندبادستر. قندزقوری . قندقیرس . (مخزن الادویه ). گندبیدستر. جندقضاعه . گندسکلابی . خایه ٔ سگ آبی . جندقندز. ...
آشیانه خاندان محمد صلی الله علیه و آله؛ یعنی شهر قم
آش جوش پره Aash e Joush Pare آشی است که در خراسان بویژه در جنوب خراسان از پختن سمبوسه در آب درست میشود.
روش تهیه
خمیر را پهن کرده و بصورت برگ(ورق) ...