اجازه ویرایش برای همه اعضا

مومیایی

نویسه گردانی: MWMYAY
مومیایی. نک کویایی در دهخدا مومیایی (ص نسبی ) منسوب به مومیا. آنچه به مومیا نسبت دارد. || مانند مومیا. || مومیاشده . || (اِ) نام دارویی سیاه مانند قیر و خوپخین. (ناظم الاطباء). مومیا. داروی شکستگی : و از دارابگرد فارس مومیایی خیزد که به همه ٔ جهان جایی دیگر نبود. (حدود العالم )... دهخدا ||خوپخین . (اِ) مومیایی و آن کانی و انسانی هر دو می باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
مومیایی . (ص نسبی ) منسوب به مومیا. آنچه به مومیا نسبت دارد. || مانند مومیا. || مومیاشده . || (اِ) نام دارویی سیاه مانند قیر و خوپخین . ...
مومیایی بخش . [ ب َ ] (نف مرکب ) مومیایی بخشنده . آنکه یا آنچه مومیایی دهد. || مرهم ده . شفابخش . مرهم نه . که شکستگی ها را جبران کند : من شک...
مومیایی دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) مومیایی بخشیدن . مومیا دادن . || درمان بخشیدن . چاره سازی کردن . شفا دادن : کار جزع و لعل تست آزردن و بنو...
مومیایی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ۞ حفظ و تحنیط اجساد مردگان دربرابر عفونت : مومیایی کردن اجساد مردگان . تصییر. مومیاکاری . (یادداشت مؤلف ...
مومیایی بخشیدن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) مومیایی دادن . مومیا به کسی دادن . || چاره سازی کردن . شفا بخشیدن . مرهم نهادن : شب آمد روشنایی هم ...
شیرینی مومیایی انسان (به انگلیسی: human mummy confection، یا mellified man)، دارویی افسانه‌ای است که با خواباندن جسد انسان در عسل درست می‌شده‌است. از ...
خاکه مومیائی . [ ک َ / ک ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چیزی است مثل خاک و از کان مومیائی بدست می آید و نهایت بدبو باشد. (آنندراج ) : خاکه ٔ ک...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.