اجازه ویرایش برای همه اعضا

کوت

نویسه گردانی: KWT
کپه، توده، انباشته بر هم، جمع شده، این واژه هم اکنون در خراسان در میان توده مردم به کار میرود
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۱ ثانیه
کوت . (اِخ ) سردار رومی ، پسر هزاره . (از فهرست ولف ) (فرهنگ شاهنامه ). ازسرداران رومی در سپاه خسرو پرویز که در جنگ با بهرام چوبینه به دست ب...
کوت . (اِخ ) شهری بوده است از آشور به مسافت 15میلی شمال شرقی بابل و در آنجا خشتی از زمان نبوکدنصر باقی است و اسم این شهر بر آن نوشته ش...
کوت . (اِخ ) کوت الحواشم . دهی از بخش حومه ٔ سوسنگرد است که در شهرستان دشت میشان واقع است و 500 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
کوت . (اِخ ) دهی از دهستان ده ملای بخش هندیجان است که در شهرستان خرمشهر واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
کوت . (اِخ ) دهی از دهستان قصبه ٔ نصار است که در بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان واقع است و 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
کوت . (اِخ ) دهی از دهستان مینوحی است که در بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)...
کوت . (موصول + ضمیر + ضمیر) که + او + ت ضمیر متصل ؛ مخفف که او ترا. (ناظم الاطباء).
کوت . [ ک َ / کُو ] (اِ) کفل و سرین آدمی را گویند. (برهان ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). گوت . (برهان ). و رجوع به گوت شود.
کوت . (اِ) کود که بدان کشت را نیرو دهند. (ناظم الاطباء). کود. رشوه . نیرو. بار. انبار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کود شود. || (...
کوت . (اِ) یکی از پنج سهمی که بر حسب سنت مبنای تقسیم محصول به شمار می رود. (فرهنگ فارسی معین ). یکی از سهم ها در معامله ٔ مالک و زارع . ...
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.