چم
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        CM
    
							
    
								
        معنی. مفهوم. درونمایه || و معنی را نیز گویند که روح لفظ است، چه لفظ را به منزلۀ جسم و معنی را روح آن گرفته اند. (برهان قاطع-چ معین-امیر کبیر1357 سات 657)
-----------
در زبان پهلوی: 
 چـِیم
[ceim]
واژه نامه فشرده ی پهلوی ، از مکنزی
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۱۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        چم  گور. [ چ َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  چغاپور شهرستان  بوشهر که  در 24 هزارگزی  جنوب  خورموج  و در باختر رود هیرمند واقع است . جلگه  و گرمسیر است  و ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم  فرج . [ چ َ ف َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  خیران  بخش  مرکزی  شهرستان  شوشتر که  در 65 هزارگزی  جنوب  خاوری  شوشتر و 6 هزارگزی  باخترراه  شوسه ٔ مسج...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم  گاو. [ چ َ ] (اِخ ) ده  کوچکی  است  از دهستان  درختنگان  بخش  مرکزی  شهرستان  کرمان  که  در 4 هزارگزی  شمال  خاوری  کرمان  و 2 هزارگزی  شمال  خاور...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم  گاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  آیدغمش  بخش  فلاورجان  شهرستان  اصفهان  که  در 38 هزارگزی  باختر فلاورجان  و در کناره  شمالی  زاینده رودواقع ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم  گاو. [ چ َ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  گندمان  بخش  بروجن  شهرستان  شهرکرد که  در 40 هزارگزی  باختر بروجن ، متصل  به  راه  مالرو عمومی  واقع است . کو...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم گردش . [ چ ِ گ َ دِ ] (اِ مرکب ) خرامش  ببازیچه . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع  به  چم  و «چم گردش  زدن » شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم گردش . [ چ َ گ َ دِ] (اِ مرکب ) در تداول  روستائیان  فیض آباد محولات  بخش  تربت حیدریه  بمعنی  پیچ  و خم  دیوار و پیچ  و خم  کوچه  و نظایر اینهاست ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم  و خم . [ چ َ م ُ خ َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) ادب  در معاشرت  با زیرکی  و استادی .  ||  اظهار ادب  با زبان  و اشارات  لب  و روی .  ||  ادا و اطوار....
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خم  و چم . [ خ َ م ُ چ َ ] (ترکیب  عطفی ، اِ مرکب ) نازو ادا که  از معشوق  هنگام  خرام  بر روی  کار آید. (غیاث  اللغات ).  ||  حرکات  دلبرانه  را هم  ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        چم نظامی . [ چ َ ن ِ ] (اِخ ) دهی  از دهستان  مرکزی  بخش  حومه ٔ شهرستان  بهبهان  که  در15 هزارگزی  شمال  باختری  بهبهان  و 11 هزارگزی  شمال  راه  شوس...