اجازه ویرایش برای همه اعضا

فرستادن

نویسه گردانی: FRSTADN
فرسادن (لهجه شیرازی)، فرسیدن (لهجه شیرازی)، بیسی کردن (لهجه‌های جنوب)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
فرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص ) گسیل کردن . ارسال . (یادداشت به خط مؤلف ). در پهلوی فرستاتن ۞ . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : یک لخت خون بچه ...
مو فرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) در جوف کاغذ مو گذاشتن و برای معشوقه فرستادن به نشان آنکه تن من در هجر تو مانند موی لاغر و نحیف گشته...
گل فرستادن . [ گ ُ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) کسی را برای مقابله ٔ خود طلبیدن . (غیاث ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پس فرستادن . [پ َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) عودت دادن . بازگردانیدن .
چیز فرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) هدیه فرستادن . تحفه فرستادن . مال و خواسته ارسال کردن : هم ایرانیان را فرستاد چیزنبشته به هر شهر منش...
خبر فرستادن . [ خ َ ب َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) پیغام فرستادن . خبری ارسال کردن . پیام فرستادن . خبر بجای و مکانی گسیل داشتن .
جان فرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) جان هدیه کردن . جان را فدا کردن : یک وام لبت نداده باشم آنگه که هزار جان فرستیم . خاقانی .بسوی آن ...
پیش فرستادن . [ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) ارسال داشتن قبل از موعد. فرستادن قبل از زمان معهود و مقرر. دلف ، دلیف . (منتهی الارب ). تسلیف . (تاج ا...
نثار فرستادن . [ ن ِ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) هدیه فرستادن . پیشکش و تحفه فرستادن : بدو دوک و پنبه فرستد نثارتفو بر چنین بی وفا شهریار.فردوسی .
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.