الآن
نویسه گردانی:
ʼLʼAN
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
سامپَر (سنسکریت: سامپرَتَم)
ایدام، اَدیا (سنسکریت)
نونام (سنسکریت: نونَم)
اَسات (سنسکریت: اَساتَس)
اکنون، اینک (پارسی دری)
واژه های همانند
۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
الان . [ اَ ] (اِخ ) مشرق و جنوب وی سریر است و مغرب وی روم است و شمال وی دریای کرز و بخاک خزرانست و این ناحیتی است اندر شکستگیها و کوه...
الان . [ اَل ْ لا ] (اِخ ) لان : تف تیغ هندیش هندوستانی علی الروس در روس و الان نماید.خاقانی .
الان. کوتاه شده محاوره ای الاَّن الاَّن . [ اَل ْ آ ] (ع ق ) اکنون . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آنفاً. (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). کنون . اینک . آنفاً. ر...
ãlān در سنسکریت آل به معنی آراستن، آرایش - تزئین کردن، زینت بخشیدن است که پسوند آن به آن افزوده شده و صفت فاعلی ساخته است به معنی آراینده، آرایش - تزئ...
آلان . (اِخ ) نام مملکت و قومی به نزدیکی ارمینیه مشتمل بر قراء کثیره . یاقوت گوید این کشور مجاور دربند است در جبال قفقاز و لقب پادشاه آنج...
علان . [ ع ِ ] (ع مص ) با هم آشکاراو هویدا نمودن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). معالنة. (منتهی الارب ). || اظهار ساختن . (منتهی الارب ) (از اقر...
علان . [ ع ِ ] (اِخ ) قلعه ای است نزدیک صنعاء یمن . (از معجم البلدان ) (منتهی الارب ).
علان . [ ع َل ْ لا ] (ع ص ) مرد نادان . (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد).
علان . [ ع َل ْ لا] (اِ) نخل بندی که از موم نخلها سازد. (حاشیه ٔ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ، از شرح خاقانی ) : بلی نخل خرمای مریم بخنددبر آ...
علان . [ ع ِل ْ لا ] (اِخ ) نام مردی درستکار و صناع . (غیاث اللغات ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.