 
        
            سلاح
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SLAḤ
    
							
    
								
        این واژه عربی شده است که در سنسکریت sela، sella و senā و در اوستایی snā و در پهلوی snāh بوده است؛ همتای پارسی اینهاست: سِناه، اسناه esnāh (پهلوی: snāh) مزین mazin (سغدی) ساستر sāstar (سنسکریت: sāstra) جنگ افزار (دری)***فانکو آدینات 09163657861
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۸۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        صلاة لیل . [ ص َت ِ ل َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) رجوع  به  صلاة شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح بینی . [ ص َ ] (حامص  مرکب ) خیرخواهی . مصلحت جوئی . رجوع  به  صلاح  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاة حاجت . [ ص َ ت ِ ج َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) نماز حاجت . نمازی  که خواندن  آن  بهنگام  درخواست  حاجتی  از خدا سنت  است . مؤلف  کشاف  اصطلاحا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاة خوف . [ ص َ ت ِ خ َ / خُو ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) صلاة مطاردة.نماز واجب  که  هنگام  جنگ  و بوقت  بیم  از رسیدن  دشمن  خوانند و آن  کیفیتی  مخ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابن صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) تقی الدین  ابوعمرو عثمان بن  عبدالرحمن بن  عثمان  نصری  شهرزوری . اصلاً ایرانی  از نژاد کرد و پدرش  از فقها بوده . تق...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ابن  صلاح . [ اِ ن ُ ص َ ] (اِخ ) نجم الدین ابوالفتوح  احمدبن  محمد. حکیم  و طبیب  ایرانی ، اصلاً از مردم  همدان  و پرورش  او به  بغداد بوده  و از بغد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلاف  صلاح . [ خ ِ / خ َ ف ِ ص َ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب ) مخالف  آشتی  و عهد و پیمان . (ناظم  الاطباء). مخالف  رستگاری  و فلاح . (یادداشت  بخط مؤل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی  ] (اِخ ) اربلی  احمدبن عبدالسید. مکنی  به  ابوالعباس  یکی  از مشاهیر شعرا و ادبا و از خاندانهای  بزرگ  اربل  است  و به  سا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی  ] (اِخ ) ایوبی  ملک  ناصریوسف بن  ایوب  شادی  مکنی  به  ابوالمظفر. وی  مؤسس دولت  ایوبیان  است  که  در مصر و شام  و حجاز ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صلاح الدین . [ ص َ حُدْ دی  ] (اِخ ) حاجی  صالح  از ممالیک  بحری  از 783 تا 784 و با لقب  مظفر از 791 تا 792 هَ . ق . (ترجمه ٔ تاریخ  طبقات  سلاطین  ا...