 
        
            سو
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SW
    
							
    
								
        ( سُ ) و . در گویش ازغندِ مه ولات « سو » به نوعی بوته ی وحشی خاردار اطلاق می شود که دارای بوی تند و خاصی است و اغلب به عنوان هیزم استفاده می شود .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        هاضمه: (حاصل مصدر مرکب). همتای پارسی این ترکیب عربی، اینهاست: آخویراک āxvirāk (سغدی) اینتلا intelā (کردی) بدگواری، رودل، سردل (دری). ***فتانکو آدینات ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ارت خشت سو. [ اَ ت َ ش َ ] (اِخ )  ۞  نام  اردشیر(اول ) هخامنشی  بزبان  عیلامی . (ایران  باستان  ص 907).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید 
اینجا کلیک کنید.
                    
										
 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        همتای پارسی این دو واژه ی عربی، این است: بد زیام bad-zyām (دری ـ سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        پاوین  سو بوآ. [ وی  ی ُ ] (اِخ )  ۞  کمون ولایت  سِن  از ناحیه ٔ سَن دُنی  دارای  14334 تن  سکنه .
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صو. [ ص َوو ] (ع  ص ) فارغ . خالی . (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        صاری صو. (اِخ ) نهری  است  که  از جانب  یمین  به  گرگان رود پیوندد. (سفرنامه ٔ مازندران  رابینو بخش  انگلیسی  ص  91).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        موصلان  صو. [ م َ ص ِ ] (اِخ ) جزیره  و زمین  واقع در میان  عراق  و جزیره  را گویند. (از منتهی  الارب ) (از آنندراج ). به  صیغه ٔ تثنیه  شهر موصل  و ز...