 
        
            سو
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        SW
    
							
    
								
        ( سُ ) و . در گویش ازغندِ مه ولات « سو » به نوعی بوته ی وحشی خاردار اطلاق می شود که دارای بوی تند و خاصی است و اغلب به عنوان هیزم استفاده می شود .
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        سو. (اِ) سوی . «سوی »  ۞  پهلوی  «سوک »  ۞  (طرف ، جهت ) و «سوک »  ۞ . (اشتقاق  اللغة، هوبشمان  ص  748). رجوع  به  نیبرگ  ص 204 و «سوک » شود. معرب  آن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سو. (ترکی ، اِ) بترکی  آب  را گویند. (برهان ) (جهانگیری ). در ترکی  به  معنی  آب  و شراب . (آنندراج ) (غیاث  اللغات ) : تن  گرچه  سو و اکمک  از ایشان ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سو. [ س ُ ] (اِخ ) نام  چشمه ای  است  در ولایت  طوس و به  چشمه ٔ سبز اشتهار دارد. (برهان ) (جهانگیری ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بمعنی نور چشم و چراغ و غیره است.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این  سو. (اِ مرکب ، ق  مرکب ) اینطرف  و این  کنار. (ناظم  الاطباء) (اشتینگاس ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        ازین  سو. [ اَ ] (حرف  اضافه  + صفت  + اسم ) مخفف  از این  سو. از این  جهت . از این  طرف  : ازین  سو و زان  سو پرستندگان پس  پشت و پیش  اندرون  بندگان...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        درین  سو. [ دَ ] (اِخ ) دهی  است  از دهستان  قوریچای  بخش قره آغاج  شهرستان  مراغه . واقع در 33 هزار و پانصد گزی  باختر قره آغاج  و 3هزارگزی  جنوب  را...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        کانی  سو. [ س َ ] (اِخ )دهی  است  از دهستان  ایل تیمور بخش  حومه ٔ شهرستان  مهاباد واقع در 38500 گزی  خاوری  مهاباد و ده  هزارگزی  خاور شوسه ٔ مهاباد ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        استان  سو. [ اِن ُ ] (اِخ ) حمزةبن  الحسن  گوید: نام  ناحیه ایست  موسوم بجبل ، چنانکه  ابوالسری  سهل بن  الحکم  مرا حکایت  کرد وگوید آن  شامل  ده  و ا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سوء. [ س َ ] (ع  مص ) غمگین  کردن . (ترجمان  القرآن ) (تاج  المصادر بیهقی ). اندوهگین  کردن . (آنندراج ) (منتهی  الارب ) (صراح  اللغة) (المصادر زوزنی ...