اجازه ویرایش برای همه اعضا

آماج

نویسه گردانی: ʼAMAJ
به لحاظ لغوی به معنای نشانه رفتن و نشانه گیری است! اما در علم سخنوری / بلاغت و یا "رتوریک"، آماج معمولا در مواردی استفاده میشود که در آن گوینده: "نیت، منظور، مقصود و غرضی" را که مخاطب پیشاپیش با آن آشنا شده است را، با تاکید بر اجرای پر احساس آن، از سوی فاعلی را مطرح میکند!
--
بسیاری به اشتباه "آماج" را "هدف" میپندارند. در صورتیکه "آماج"، خودِ "هدف" نیست بلکه "نیت، منظور، مقصود، غرض و دلیلی" پیشاپیش دانسته از سوی مخاطب و در ضمن با اجرایی شدید، پر احساس و غلیظ، در جهت کسب و رسیدن به هدفی است!

مثال:
"پرویز، مهناز را مورد آماج بوسه قرار داد!"

در مثال بالا: "هدف"، "بوسیدن" است! علتِ به کار بردنِ واژۀ "آماج" از سوی گوینده، تاکیدِ او بر اجرای پر احساسِ فاعل (پرویز) در رابطه با "مقصود" او است. مقصودی که در ضمن گوینده، پیشاپیش من و شمای مخاطب را بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم، از آن مطلع نموده است.

بعبارتی دیگر:

"پرویز با منظور (نیت، دلیل، غرض و مقصودی)، مهناز را پر احساس، غلیظ و شدید، مورد هدفِ بوسیدن قرار داد!"

(مقصود، منظور، غرض و نیت پرویز این است که به هدفی برسد که آن هدف "بوسیدن" است.)

توجه!
بین هدف و علتِ رسیدن به هدف، تفاوت است!
1- میتوان با علت و مقصودی خوب به هدفی خوب نیز رسید!
2- میتوان با منظور، نیت، غرض و مقصودی خوب اما متاسفانه در پاره ایی از موارد به هدفی بد رسید!
3- میتوان با منظور و غرضِ بدی به هدفی بد رسید!
4- حتی پیش میاید که هر چند با نیت و مقصودی بد اما در هر حال به هدفی خوب رسید!

پرویز در اینجا میتواند پدر و یا برادر مهناز باشد! میتواند شوهر او باشد! اما میتواند یک غریبۀ متعرض نیز باشد که با نیت بدی مهناز را میبوسد.

در مثال یاد شده بالا: "پرویز، مهناز را مورد آماج بوسه قرار داد!"
منظور این است که که پرویز با نیت و غرضی که پیشاپیش از سوی توی مخاطب شناخته شده است، به هدفِ بوسیدن خود رسید.
شاید بهترین نوع معنا کردن این جمله، با تعبیری بلاغی و از دیدگاهِ رتوریک، اینچنین باشد:
پرویز، با همان منظورِ خاصی، که من قبلا تو را از آگاه کرده ام، به شدت و بسیار پر احساس، مهناز را بوسید!

چو نیک بنگری، در نوشته ها، داستان ها، کتاب ها، سخنرانی ها و غیره، معمولا نویسنده و یا سخنران قبل از اینکه به جمله ایی برسد که بخواهد در آن از واژۀ آماج استفاده کند، پیشاپیش در پیش زمینه یا متن قبلی خود، منظورِ فاعل را برای خواننده بصورت مستقیم یا غیر مستقیم توضیح داده است تا به آنجایی که حالا که به این جمله میرسد که در آن از واژۀ آماج استفاده میکند، خواننده یا شنونده پیشاپیش، از خوب یا بد بودن غرض، نیّت، مقصود و منظورِ فاعل آگاه شده است!

در واقع نویسنده و یا سخنران با بکار بردن واژۀ آماج، دیگر خودِ منظور را توضیح نمیدهد!! بلکه تاکید بر غلظت و شدت احساس اجرای آن منظوری را میکند که خواننده و یا شنونده پیشاپیش از آن آگاه شده است!

در مثال بالا:
- اگر گوینده، پیشاپیش، پدر بودن پرویز را برای مخاطب تفهیم کرده باشد، حالا "آماج" تاکیدی بر غلظتِ بوسه های بسیار پر مهر و نوازشگرِ پدریِ پرویز است.
- اگر گوینده، پیشاپیش، دوستِ پسر بودن / شوهر بودن مهناز را برای مخاطب تفهیم کرده باشد، حالا "آماج" تاکیدی بر شدت و غلظتِ بوسه های عشقی (با تاکید بر مهر همسری و تمایلات جنسیِ دو طرفۀ بین پرویز و مهناز) است.
- اگر گوینده، پبشاپیش، غریبه بودن پرویز را برای مخاطب تفهیم کرده باشد، حالا "آماج" تاکیدی بر غلظتِ بوسه های شهوانی، یک طرفه، غیر مجاز و متعرضانۀ پرویز است.

در هر سه حالت، به دلیل فضای خاصِ موضوع مورد بحث که گوینده پیشاپیش آن را مستقیم و یا غیر مستقیم برای مخاطب میسازد، در هر حال صحبت از شدّت غلظتِ رسیدن به این هدف است!
یاد آوری شود که فضای مورد بحث میتواند فضایی عاطفانه، عاشقانه، رومانتیک، هیجانی و شوق زده، جنایتکارانه، غم انگیز و ستایش گرایانه، مهربانانه، خصمانه، جنگجویانه، سلحشورانه، حماسی، . . . یا غیره باشد که همۀ اینها از سوی گوینده، بوسیلۀ کلام، توضیح، ژست ها و حرکاتِ بدنی، نوع نگاه، سکوت ها، . . . و غیره (حال یا بصورت مغالطه و یا بصورت واقعی) برای مخاطب ساخته میشود!

خواننده یا شنونده با خواندن یا شنیدنِ واژۀ "آماج" میفهمد که از سوی فاعلی، شدت و غلظتی خاص، در بدست آوردن هدفی (در این مثال، بوسیدن)، به دلیل و نیتِ خاصی که او پیشاپیش از آن آگاه شده است وجود دارد!
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
آماج . (اِ) خاک توده کرده که نشان تیر بر آن نصب کنند. آماجگاه :گر موی بر آماج نهی موی بدوزی وین از گهر آموخته ای تو نه بتلقین . فرخی .چنا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
ساخت آماج . (اِ مرکب ) گاوآهن . جفت . سپار. مجموع آهن جفت . فَدان . فَدّان . (منتهی الارب ).
آماج خانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آماجگاه .
اماج . [ اَ ] (اِ) توده ٔ خاکی که نشانه ٔ تیربر آن نهند. آماج . || نشانه ٔ تیر. آماج . (برهان قاطع). || این کلمه از فارسی وارد عربی شده و...
اماج . [ اُ ] (ترکی ، اِ) نوعی از آش آرد است . (برهان قاطع). آشی است که از آرد سازند و اوماج نیز گویند. (مؤید الفضلاء) (از شرفنامه ٔ منیری ) (...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
محمود
۱۳۹۳/۰۵/۱۴ Iran
0
0

متن مقاله سبک و پرغلط است. از جمله: نویسنده نوشته : ((مورد آماج)) که این غلط است و لفظ مورد اضافی است. و نگارش مقاله عوامّانه و سبک است و بکار لغتنامه دهخدا نمی آید.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.