چوک
نویسه گردانی:
CWK
چوک "در زبان کردی چۆک" Chok، یعنی زانو
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
چوک . (اِ) مرغی است که خویشتن از درخت بیاویزد. (فرهنگ اسدی ). نام جانوری که خود را از شاخ درخت بیاویزد و حق حق کند تا زمانی که قطره ٔ خون...
چوک . (اِ) آلت تناسل . (جهانگیری ) (برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ سروری ) (انجمن آرا) (فرهنگ خطی ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). نره . مردی . آلت ت...
چوک . (هندی ، اِ) نام هندی چیزی از قبیل رب بسیار ترشی که از کوهستان نیپال و نواحی آن می آورند و آبلیمو را چون بجوشانند تا غلیظ شود. علق .
چوک . (هندی ، اِ) بازار و محلی که در آن خرید و فروش کنند. و بازار هر روزی . || بازار مخصوص به لباسهای مستعمل . (ناظم الاطباء).
چوک . (اِخ ) از قرای ممسنی فارس است . (مرآت البلدان ج 4 ص 288).
چوک . (اِ) (در گویش بندِری) پسر. پسرک. بچه. بچهسال.
چوک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زانو زدن . (فرهنگ خطی )(فرهنگ سروری ). بزانو درآمدن : پیش امیری و رئیسی در رکوع میروی و چوک میزنی . (فیه م...