لوح . [ ل َ ] (ع اِ) هوای میان آسمان و زمین . (منتهی الارب ). میان آسمان و زمین . (مهذب الاسماء). || نام آلتی از آلات ساعات . (مفاتیح ال...
لوح . [ ل َ ] (ع مص ) لُوح . لُواح . لووح . لوحان . تشنه شدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر) (زوزنی ). || درخشیدن برق . (منتهی الارب ) (منتخب ...
لوح . (ع مص ) تشنه شدن . لَوح . رجوع به لَوح شود.
لوح . [ ل َ ] (اِخ ) نام ناحیتی به سرقسطة. آن را وادی اللوح گویند. (از معجم البلدان ).
استل ستون یا لوح یاد بود به عربی لوحة یا لوحة تذکاریة (به انگلیسی: stele).
قس عربی
لوحة أو لوحة تذکاریة (بالإنجلیزیة: stele) وبالمصریة القدیمة "...
هم لوح . [ هََ ل َ / لُو ] (ص مرکب ) دو کودک که لوح مکتب دارند و کنار هم نشینند : با آن پسران خردپیوندهم لوح نشسته و خری چند...نظامی .
هفت لوح . [ هََ ل َ / لُو ] (اِ مرکب ) هفت زمین . هفت طبقه ٔ خاک : نقش این هفت لوح چارسرشت زابتدا جز یکی قلم ننبشت .نظامی .
ام لوح . [ اُم ْ م ِ ل َ ] (ع اِ مرکب ) عُقاب . (از المرصع).
لوح پا. [ ل َ / لُو ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پاافشار و آن دو تخته ٔ کوچک باشد که بافندگان و جولاهگان چون پای راست بر یکی افشارند نیمی...