اجازه ویرایش برای همه اعضا

سامان

نویسه گردانی: SAMAN
در معنی شکل و قرار و ماهیت و اساس بوده و برابر با نتیجه ی کار نیز آمده است ، مانند: بگشتند گرد دژ اندر بسی ندانست سامان جنگش کسی ( فردوسی)
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
سامان شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اسباب مهیا شدن . وسایل فراهم آمدن . ممکن شدن : هر چه کردم تا ببینم روی او سامان نشدکار چون من عاشقی هرگ...
ساز و سامان .[ زُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ساز و رسم . ساز و آئین . ساز و پیرایه . راه و رسم . رسم و راه : پس برای عمره کردن سوی تنعیم آمده...
سامان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمشیت و نظم دادن . تهیه کردن . فراهم کردن : تا جهان باقی بود بادت بقا تا علم راپایه بفزایی و کار ملک ...
سامان دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) نظم و ترتیب دادن . سر و صورت دادن : خدایگانا گر بشنوی ز بنده ٔ خویش مگر بعذر دهد کار خویش را سامان .فرخی .
سامان خدات . (اِخ ) سامان خداةبن خامتابن نوش بن طمغاسب بن شاول بن بهرام چوبین بن بهرام حسیس بن کوز»بن اثفیان بن کرداربن دیر کاربن جم بن...
کانی سامان . (اِخ ) دهی است از دهستان ولیسه ٔ بخش مریوان شهرستان سنندج واقع در 8هزارگزی باختر دژ شاپور، باختر دریاچه ٔ زری وار. ناحیه ای است...
قنات سامان . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، واقع در 1 هزارگزی باختر ساردوئیه . سر راه مالرو بافت به ساردوئیه . موقع ...
آشفته سامان . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) فقیر. || شوریده . مجذوب (باصطلاح صوفیه و عرفا) : نه بم داند آشفته سامان نه زیربه آواز مرغی بنالد ...
سامان گرفتن . [ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب )پایان پذیرفتن . سر و صورتی بخود گرفتن : گرچه سامان جهان اندر خرد باشد خردتا از او سامان نگیرد سخت بی ...
بی سر و سامان . [ س َ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + سامان ) محتاج . مفلس . بی برگ و توشه . (آنندراج ). بینوا. || پریشان و مشوش . (ناظم ال...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.