اجازه ویرایش برای همه اعضا

آسیب

نویسه گردانی: ʼASYB
آسیب. (ا. فا). "چون دو کس بهم رسند و دوش بر هم زنند آنرا آسیب خوانند. لغت فرس اسدی طوسی. اندوهم از آن است که یک روز مفاجا آسیبی از این دل بفتد بر جگر آید. فرخی . ////////////////////////////////////////////////////////////// آسیب /'āsib/ (اسم) ۱. هر عیب، نقص، یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد می‌شود؛ صدمه. ۲. تماس؛ سایش. فرهنگ فارسی عمید.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۷ ثانیه
آسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که ...
کیارش ١٩:٣٨ - ١٤٠٣/٠٧/٠٩واژه آسیب از سغدی وام گرفته شده است*ā - *saima - ( *skeh2i - ) ، شا ( sym /⁠sēm⁠/، "گیج، مشکل" ) با denasalization ن...
هپاتیت - کنایه از انواع بیماری های هپاتیت.
آسیب‌شناسی یا پاتولوژی (به انگلیسی: Pathology) شاخه‌ای از علوم پزشکی است که در خصوص تأثیر بیماریها و آسیب‌ها در سطح بافتی و سلولی و مولکولی بحث می‌کند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
پاتو لوژی، رنج شناسی، ویداشناسی
آسیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دلواپسی . اضطراب . تشویش . رنج . تعب : بلشکرگه خویش بازآمدندبرِ پهلوانان فراز آمدندهمه شب بخواب اند...
اسیب . [ اَ ] (اِ) سیب . در لاهیجان و دیلمان و رودسر، اُسیب گویند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی (ج 1 ص 237).
اسیب . [ ] (اِخ ) صحرائی در خوارزم : شاه ملک فرودآمد با لشکر بسیار بصحرائی که آنرا اسیب گویند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 689 و چ ادیب ص 70...
عسیب . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان دنب و بن آن ، یا روئیدن گاه موی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استخوان ذَنَب . (مخزن الادویة) : یستحب...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.