آسیب
نویسه گردانی:
ʼASYB
کیارش ١٩:٣٨ - ١٤٠٣/٠٧/٠٩واژه آسیب از سغدی وام گرفته شده است*ā - *saima - ( *skeh2i - ) ، شا ( sym /sēm/، "گیج، مشکل" ) با denasalization نهایی. رجوع کنید ( sym /sēm/، "گیج، مشکل" ) با denasalization نهایی. رجوع کنید به فارسی آسیمه ( āsēma، �گیج� ) . �چپ دست، دست و پا چلفتی، بدشانس� ) ، لاتین scaevus ( �چپ دست، دست و پا چلفتی، بدشانس� ) ، زبان پیشین آلمانی *skaibaz ( �کج، نه راست� ) ( āseb ) m ( سانسکریت आसेब ) را مقایسه کنید. منابع ها. Herzenberg, L. G. ( 2014 ) “Studies in Persian Etymology II”, in Colloquia Classica et Indogermanica: Studies in Classical Philology and Indo - European Languages, Saint Petersburg: Nauka . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ریخْتَہ لُغَت ( rexta luġat ) - Rekhta Dictionary [Urdu dictionary with meanings in Hindi & English], Noida, India: Rekhta Foundation, 2024. https://rekhtadictionary. com/search?keyword=آسیب دوستانی که فکر می کنند حرف بِ در قدیم در پهلوی یا پارسی میانه نبود می توانید این منبع که می فرستم یعنی کتاب فرهنگ واژه های اوستا لینک می فرستم دوستان ببینید منابع • https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515 کیارش ١٩:٣٨ - ١٤٠٣/٠٧/٠٩
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
آسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که ...
آسیب. (ا. فا). "چون دو کس بهم رسند و دوش بر هم زنند آنرا آسیب خوانند. لغت فرس اسدی طوسی. اندوهم از آن است که یک روز مفاجا آسیبی از این دل بفتد بر...
هپاتیت - کنایه از انواع بیماری های هپاتیت.
آسیبشناسی یا پاتولوژی (به انگلیسی: Pathology) شاخهای از علوم پزشکی است که در خصوص تأثیر بیماریها و آسیبها در سطح بافتی و سلولی و مولکولی بحث میکند...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
پاتو لوژی، رنج شناسی، ویداشناسی
آسیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دلواپسی . اضطراب . تشویش . رنج . تعب : بلشکرگه خویش بازآمدندبرِ پهلوانان فراز آمدندهمه شب بخواب اند...
اسیب . [ اَ ] (اِ) سیب . در لاهیجان و دیلمان و رودسر، اُسیب گویند. (جنگل شناسی تألیف کریم ساعی (ج 1 ص 237).
اسیب . [ ] (اِخ ) صحرائی در خوارزم : شاه ملک فرودآمد با لشکر بسیار بصحرائی که آنرا اسیب گویند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 689 و چ ادیب ص 70...
عسیب . [ ع َ ] (ع اِ) استخوان دنب و بن آن ، یا روئیدن گاه موی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). استخوان ذَنَب . (مخزن الادویة) : یستحب...