اجازه ویرایش برای همه اعضا

نیم

نویسه گردانی: NYM
نیم. (ن. یَ. م). مخفف نیستم. دُشمَن به قَصد حافظ اَگَر دَم زند چه باک مِنَّت خُدای را که نیم شَرمسارِ دوست حافظ.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
نیم راه .(اِ مرکب ) وسط راه . میان راه . بین راه : ز کاخ دلارای تا نیم راه گهر بود و دیبا و اسب و کلاه . فردوسی .از دو سندان چار دندان زحل در...
نیم ذرع . [ ذَ ] (اِ مرکب ) میله ای آهنین یا چوبین معادل نصف ذرع که بدان پارچه و امثال آن اندازه گیرند.
نیم ذره . [ ذَرْ رَ / رِ ] (ص مرکب ) بسیار کوچک . به غایت ظریف : با لعل نیم ذره ٔ خندان چو آفتاب سایه نشین دیده ٔ گریان کیستی .خاقانی .
نیم خیز. (نف مرکب ) نیم راست . درست راست نشده . (ناظم الاطباء). حالت بین نشسته و خاسته . که به عزم برخاستن از جایش حرکتی کرده است و کاملاً...
نیم دری . [ دَ ] (اِ مرکب ) دری کوتاه .دری به درازی نصف درهای معمولی . (یادداشت مؤلف ).
نیم دست . [ دَ ] (اِ مرکب ) مسند کوچک . (رشیدی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). تخت خرد. مسند خرد. (فرهنگ خطی ). ...
نیم خنب . [ خُمْب ْ ] (اِ مرکب ) نیم خم . گلدان سفالین . (یادداشت مؤلف ): الاصیص ؛ نیم خنب که در آن شاهسپرم کارند. (ربنجنی ) (یادداشت مؤلف )....
نیم خند. [ خ َ ] (اِ مرکب ) تبسم . (یادداشت مؤلف ). تبسم و خنده ای که در آن لبها چندان از هم باز نشوند. (ناظم الاطباء). || (نف مرکب ) متبسم...
نیم خشک . [ خ ُ ] (ص مرکب ) مقابل تمام خشک . (یادداشت مؤلف ). که هنوز کاملاً خشک نشده است و هنوز در آن آثاری از رطوبت و تری باقی است .
نیم خفت . [ خ ُ ] (ن مف مرکب ) نیم خفته . خمارآلود : گلی بود در بوستان ناشکفت همان نرگسی در چمن نیم خفت .نظامی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.