اجازه ویرایش برای همه اعضا

شعاع

نویسه گردانی: ŠʽAʽ
بامدادان که ز خَلوَتگَهِ گاز اِبداع شد خاوَر فکند بَر هَمه اَطراف انرژی برق و آنتن را /////////////////// حافظ اونور ، همه جا ، مستراب
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
شعاع . [ ش َ] (ع ص ) رای پریشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رای متفرق . (مهذب الاسماء). || (اِ) خار خوشه . ...
شعاع . [ ش َ ] (ع مص ) شَعّ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). پریشان شدن . رجوع به شع شود. || پریشان کردن خون و جز آن .(منتهی الارب ) (آنندر...
شعاع . [ ش ِ ](ع اِ) خارخوشه . شُعاع . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شَعاع و شُعاع شود. || ج ِ شُعاع . (اقرب الموارد) (آنندراج ). ر...
شعاع . [ ش ُ ] (ع اِ) خار خوشه . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). داس خوشه . (مهذب الاسماء). بیخ خوشه ٔ جو و گندم . (مقدمه ٔ لغت میر سیدشریف ج...
خط شعاع . [ خ َطْ طِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوطی که بر گرد آفتاب مرئی می شوند ۞ . (آنندراج ) : خورشید روبروی تو شد در خط شعاع انگشت در ...
خیط شعاع . [ خ َ طِ ش ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطوط شعاعی آفتاب . (از آنندراج ).
ستاره درخشان
شعاع الملک . [ ش ُ عُل ْ م ُ ] (اِخ ) میرزا محمد حسین خان شعاع (متولد 1276 و متوفای 1363 هَ . ق .) پسر حاجی ابوالحسن شیرازی از فضلا و شعرای مع...
شعاع السلطنه . [ ش ُ عُس ْ س َ طَ ن َ ] (اِخ ) ملک منصور (میرزا) بن مظفرالدین شاه ، از رجال دوره ٔ اخیر قاجاریه (نیمه ٔ اول قرن 14 هَ . ق .). و...
منصورآباد شعاع السلطنه . [ م َ دِ ش ُ عُس ْ س َ طَ ن ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان غار است که در بخش ری شهرستان تهران واقع است و 288 تن سکنه دار...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.